یکی به صراحت با شاعری پیشآهنگ  سخن براند که شما از ناتوانی در سرودن اشعار نغز ِ قدمایی ِ فارسی به خزعبلات شعر ِ نو در غلطیده اید، شاعر لبخندی زد و گفت:الان برایت یک رباعی می سازم تا بدانی که به راستی قالب که به تنگ آید لابد شاعر پیشرو  هم چنین به جفنگ آید و ادامه داد: البته به قول م. امید :"من همیشه نقل خود را با سند همراه می گویم/ تا که دیگر خردلی هم در دلی باقی نماند شک"!

و آن رباعی را  در طرفه العینی ساخت و خواند :

 رباعی
--------
افسوس زمان رستگاری دیر است
این تشنه دگر ز تشنگی هم سیر است
عمری که به دی رسید با من  گفتا :
عاشق نشود دلی که دیگر پیر است
علی رضا پنجه ای
14 دی 1380