محمد حسین مهدوی (م. موید) چهره­ی محجوب و نهان مانده از دیدرس نقدِ ادبی است، در واقع اگر بتوان برای جریانِ شعریی موسوم به «موجِ نو» سکه­ای در  نظرگرفت، یک سوی آن که شاید بتوان گفت به واسطه­ی کشف و مطرح نمودن و یا بهتر گفته شود صحه گذاشتن ِ«فروغ فرخ­زاد» از چشم­رس نقدِ ادبی پنهان نمانده «احمدرضا احمدی» ست که خاصه با مجموعه شعر « روزنامه­ی شیشه­یی» این جریان شعری را به نام خود ضرب زد، و از میان خیل جوانان که می­خواستند راهی به جز غول­های تثبیت شده­ی شعر نو در دهه­ی چهل را انتخاب کنند «موجِ نو و شعرِ حجم» به نوعی «شعرِ دیگر» نامیده می­شد و از آن میان محمد حسین مهدوی (م. موید) با شاخصه­های منحصر، همان چهره­ی نهان مانده­ی سکه­ی موصوف است.

 موید با انتشار «گلی- اما آفتابگردان» (شعرهایی از دهه­ی 50 تا پایان دهه­ی 70)توانست دردهه­هایی که شعر ایران درگیر انقلاب، جنگ و از سویی شعرهای کارگاهی و تجربی و در مخلص کلام مظاهر گونه­گون نئو فرمالیسم بود، اعتقادات شیعی و مذهبی خود را به دور از جار و جنجال­های شاعران ایدئولوژیست که ذات شعر را قربانی محتوای اعتقادی خود می­کردند، اعتقادات خود را جامه­ی شهروندی شعر  بپوشاند و محتوای باور داشته را در فرم و زبان شعری، قایم به ذات به مخاطبان برساند؛ به­گونه­یی که موسیقی و کلام شعر او ملهم از قرآن و کتاب­های شیعی و مذهبی است اما نشان از سماجتی شعار گونه و نهادینه نشده در آن نخواهید یافت.

شعر م. موید شعری­ست که بر پاشنه­ی «دکلاماسیون» می­گردد، فخامتِ زبانِ شعری او به هیچ وجه وامدار زبان فخیمِ شاملو نیست. عرفان به ­واسطه­ی بافتارِ ساختیِ زبانِ شعرش  نه عریان که نمودی نهان دارد و از ماهیتی غیر ملموس برخوردار است. معنا در لابه لای کلماتِ شعری او شکلی غیر خطی از خود ارائه می­دهند، کلمات شعری­اش از نوع  کلماتی ست که به هیچ وجه بار معنایی لغت نامه یی را از خود برنمی­تابند و  در هر شعر ساختارِ معناییِ دیگری می­یابند. رسیدن به ارتباط بینامتنی تنها در گرو بازشناخت و بازنمایی جهان­بینی شعری شاعر است و مضافاً این که تا چه اندازه با شاعر و شعر او حشر و نشر داشته باشید.

در واقع شعر او در زمان و دهه­یی که بایسته­ی آن بود مطرح نشده است، هر چند بخشی از این قصور متوجه­ی اوست، اما بخشی از آن را هم باید برگرده­ی جریانِ بیمارِ نقدِ ادبی ایران گذاشت.

منتقدانِ زمانِ به اوج رسیدنِ «موجِ نو» غالباً سیاست زده بودند، یا در زمره­ی باند مافیایی؛ و از آن جا که موید نه شاعری سیاسی بود و نه اهل بازار، حکم بیت خواجه­ی شیراز که فرمود:« در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود/ کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد» بر او مصداق گرفت.

در واقع اگر جریانِ نقدِ ادبی در ایران، سالک راهِ حقیقت بود- طریق ناثوابی که هم اکنون نیز به همان ترکستان می­رود- ما با دو دهه تأخیر شاهد مطرح شدن یکی از اصیل­ترین و نجیب­ترین شاخه­ی اصلی جریان موسوم به «موجِ نو» نبودیم.

خسران مطرح نشدن چهرهایی چون موید به این واسطه جبران ناپذیر است که تعرفه­ی شعر او به لحاظ سیر تطور تاریخی، پژوهندگان عرصه­ی نقدِ شعرِ امروز را دچار معضل در مرتبت زمانی و دهه­بندی می­کند. و از آن جا که ادامه دهندگان «موج ِنو» به جز احمدرضا احمدی و م. موید رهرو جدی و پاینده­یی نداشت. در حقیقت حقوق اجتماعی موید در این میان از چشم نقدِ ادبی به دور مانده و تضییع شده است. ای کاش موید آخرین قربانی این روند ناثواب بود، چرا که به زعم نویسنده نقد ما هنوز بیمار است، منتقدِ امروزِ ادبیات ما به ویژه در حوزه­ی شعر هم چنان قربانی می­گیرد، یا بسنده به چند چهره­ی مطرح ژورنالیستی می­کند و یا رفیق بازی و در تداومِ یک جریانِ مافیایی- تو برای من بنویس، من برای تو – در خوش بینانه­ترین شکل شاید تصور شود برخی گردانندگان سرویس­های ادبی تنها از یک دفترِ تلفن به صورت مادر کپی برداری کرده اند، این واقعیتِ تلخ البته با مطالعه­ی صفحات ادبی نشریات به حقیقت نزدیک­تر می­نماید، در این میان بازنده مخاطب جوان و چهره­های مستعد ادبی هستند که هم­چنان از چشم رس هم دور مانده­اند. بر این آسیب­شناسی می­توان بخش توزیع کتاب را افزود که حتی در توزیع
کتاب­هایی مانند:«گلی-اما آفتابگردان» هنوزاهنوز مخاطبانِ بازار را محروم از مجموعه شعر برنده­ی جایزه ی «کارنامه» داشته­اند.

در پایان باید منتظر ماند تا ببینیم موید در کتاب­های جدیدتر خود از ظرفیت­های تثبیت شده­ی جدید که محصول تلاش شاعران در دو دهه و نیم اخیر است تا چه اندازه بهره
می­برد و شاخه­های باطراوت­تری به پیکره­ی درخت شکوهمند شعر معاصر می­افزاید.

27-3-86  

* شایان ذکر است مطلب فوق در تاریخ ۳۰-۳-۸۶ در روزنامه ی اعتماد ملی ویژه ی موید منتشر شد