چامک‌چیستان یا چیستانه چگونه چامکی‌ست؟ علی‌رضا پنجه‌ای


در پاسخ به پرسش دوست چامه‌نگاری که پرسید آیا نمونه چامک ارسالی‌اش تواند #چامک_چیستان یا #چیستانه تلقی شود؟
همین‌که به #چیستانه_چامک یا $چامک_چیستانه  یا #چیستانه توجه داشته باشیم و نمونه‌های موفق را بخوانیم او اتفاق خواهد افتاد. ما در #چیستانه_چامک  لزومن دم‌بال پیداکردن بازی‌گوشانه‌ی جواب چیستان نیستیم،بل از سر نوعی کنجکاوی و شیرین‌کاری یا به‌جهت  لو رفتن ماهیت شعر همان نام و عنوان شعر را به شکل برعکس در پایین شعر می‌آوریم. ما در #چامک_چیستان دم‌بال افزودن ظرفیت‌های روزآمد به امکانات چیستان در نگاه سنتی‌اش هستیم. به‌ویژه که امروزه چامه و  چامک  از وضعیت نگاره‌ای، دیجیتال، دیداری (چندرسانه‌ای) نیز دور نخواهد ماند؛ با چنین همه‌گیریِ انواع اپلیکیشن‌هایی که برای  گوشی‌های هوشمند و رایانه‌ طراحی شده است، در واقع شاعر دیروز اگر، برای شاعر شدن، نیاز به حفظ کردن ده‌ها هزار بیت داشت، شاعر امروز که بهتراست گفته آید 《چامه‌نگار》 ناگزیر است از امکانات روزآمد جهان ِ دیجیتال، اخبار  و فن‌آوری‌های روزانه بی‌بهره نماند. و این همه در کنار برخورداری از آن ذات خرسند(شاعرانگی) قابلیت درخشش و تجلی چنداچند می‌یابد.
#چامک_کارگاه
#علی_رضا_پنجه_ای

گویه: وجه ممیزه‌ی چامک/ علی‌رضا پنجه‌ای

گویه

وجه ممیزه‌ی چامک در صیرورت آن است
یکی از وجوه متمایز چامک در شکل راه‌بردی یا همان وضعیت خاص و غلظت جوهره‌اش است، آن‌قدر به حد معیار نزدیک می‌شود که نیاز به هیچ کمابیش و دست‌کاری در ساخت ندارد. زبانیتش در صورت مبین زبانیت سیرت است. و صیرورت آن به نقطه‌ی اکمل رسیده است. 

به بهانه درگذشت بهمن صالحي مردي كه براي هميشه از گيلان رفت علي‌رضاپنجه‌ای

 به بهانه درگذشت بهمن صالحي
مردي كه براي هميشه از گيلان رفت
علي‌رضاپنجه‌ای
روزنامه‌ی اعتماد ص۱۱ پنج‌شنبه ۷ آذر۹۸: نخستين كتابم سوگ‌پاييزي چند ماه پيش از انقلاب منتشر شد، پيش و پس از انتشار اين كتاب با يك‌سري از شاعران گيلان آشنا شدم. در ميان شاعران گيلكي‌سرا با کتاب نئيجگره (جيغ) از مراديان گروسي دبير ادبيات و گيلان‌شناس و شاعر شعرهاي گيلكي كه فعال سياسي هم بود آشنا شدم. مدتي مانده بود به انتشار نخستين كتابم كه با ناماياد رفيق جان كامبيز صديقي آشنا شدم و پس از انتشار كتاب با نام بهمن صالحي. به‌ من گفته بودند او بايد كتابت را ببيند. رفتم خيابان لاكاني اداره فرهنگ و هنر و غلامرضا مرادي را ديدم، او خيلي زود مجوز كتابم را گرفت. گفت بهمن مداخله نمي‌كند در صدور مجوز كتاب، غلامرضا مرادي صومعه‌سرايي را با غلامرضا مراديان گروسي نويسنده ئيجگره اشتباه گرفته بودم. حتي در كتاب هم مجبور شدم غلط‌نامه چاپ كنم چون يكي از غلط‌ها اشتباهي بود كه من به‌ جاي مرادي صومعه‌سرايي از مراديان گروسي تشكر كرده بودم. با اين‌همه مي‌دانستم كه بهمن صالحي حرف اول شعر نيمايي شمال ايران پسا نيماست. هم از اين رو سال‌ ۶۳ يا ۶۴ بهمن صالحي را يافتم و رفتم سراغ ايشان. آن موقع بهمن دفتردار ارشاد بود توي خيابان امين‌الضرب يك مركز فرهنگي - هنري بود به نام سردار جنگل كه او در دبيرخانه آن مركز دفتردارش بود. من ساعت‌ها برايش شعر مي‌خواندم، او سيگار مي‌كشيد و بسيار كم صحبت مي‌كرد، نه اينكه خستي داشته باشد به‌هيچ‌وجه، در كل ميل و رغبتي به نقد نداشت. ديگر ياد گرفته بودم كه وقتي به قسمتي اشاره مي‌كند و مي‌خواهد كه دوباره بخوانم يعني آن قسمت لابد چيزي دارد كه گفته دوباره بخوان. در كل بهمن هرگز منتقد نبوده، در رفاقت نقد مي‌كرد. سطح زيبايي شناسي‌اش هم نشان از شاعري نئوقدمايي مي‌داد. بهمن اگر به ‌شعر نيمايي و انواع شعر منثور مي‌پرداخت تصاوير بكري هنوز در كلاه شعبده شعري خود داشته كه مخاطب را به ‌شگفتي وادارد. او از سطح زيبايي‌شناسي بالايي برخوردار بود. در سه‌دهه‌ و اندي اخير اما بهمن بيشتر جزو شاعران كلاسيك و شعر آييني محسوب مي‌شد. در دهه شصت هنوز شعر كلاسيك مانند دهه هفتاد به اصطلاح نوگرايي‌هاي شعر نو را دروني نكرده بود اما او غزل را به شكل شعر نو و پلكاني مي‌نوشت هم‌ از ‌اين رو اسمش را گذاشته بود غزلواره.
شعر مردي از گيلاناو سال‌هاي دهه پنجاه لوگوي فرهنگ گيلان در كشور محسوب مي‌شد. طوري كه من شنيده‌ام بسياري از بچه‌هاي قبل از انقلاب وقتي در هيات تيم‌هاي ورزشي يا فرهنگي - هنري مانند تئاتر به مسابقات و اردوهاي كشوري مي‌رفتند شعر او زمزمه جوانان گيلاني‌ بود. هر دوره شعري ما مرهون پروپاگانداي رسانه‌هاست. نام بهمن صالحي در دهه چهل پاي ثابت صفحات ويژه‌هاي هنر و ادبيات بازار بود و تلاش ناماياد محمدتقي صالح‌پور سردبير اين ويژه‌هاي ممتاز با وسعت انتشار كشوري، در اين پروپاگاندا كم‌نقش به‌نظر نمي‌رسيد. بهمن همواره ميان دو صندلي متردد مي‌نمود. معشوقه غزل از دهه شصت با او كاري كرد كه ديگر كمتر سراغ پري‌هاي سر به هواي شعر نو برود، وجه تاثير‌پذيري شاعر از اشعار ممتاز شاعران هم‌عصر به‌گونه‌اي بود كه اگر تاريخ شعرها پاي شعر نمي‌آمد نمي‌شد اصل و فرع را از هم تمييز داد. او هم از‌اين‌رو بسيار متاثر بوده است از فروغ و زبان شعري‌اش نيز از سهراب سپهري، منوچهرآتشي و در اشعار قدمايي متاثر بوده از حافظ، شهريار، سايه و در برخي غزليات نوتر از سيمين بهبهاني. در حوزه شعر پسا انقلاب به‌جز گفت‌وگوي من با او در نخستين تجربه روزنامه‌نگاري حرفه‌اي‌ام كه زير موشك باران تهران به چاپخانه رفت، بارها از او شعر چاپ كرده‌ام در محله گيلان‌زمين و... بهمن بعدها از زمره دوستان گرمابه و گلستان ما شد تا اوايل دهه هفتاد نيز با او مراوده داشتم. پس از بمباران شهرهاي ايران توسط صدام شعر دوباره اصغر را داد براي چاپ در ويژه هنر و ادبيات كادح كه چاپ هم شد. آخرين بار با او قرار تلفني گذاشتم كه بروم ببينمش گفتم چه بياورم برايت، گفت كتاب‌هاي خودت و دوستان را. رفتم زنگ زدم از بالاي پنجره با لكنت طوري به من رساند كه كسي نيست در را باز كند. نگاهم را تا آن‌سوي خيابان از پنجره بر نداشتم، شايد آن زمان حسي به من گفت اين آخرين نگاه شما به هم است. چندي پيش محمد بشرا گيلان‌شناس و شاعر گيلكي‌سرا پيام داد كه بهمن در بيمارستان پارس است. خبري نوشتم درباره‌اش و دوستدارانش را دعوت به عيادت از او كردم. تا خواستم بروم به عيادتش گفتند حالش بهتر شده و گويا دخترش او را به بيمارستان محل خدمتش در كرج برده بود. تا اينكه خبر رسيد خالق مردي از گيلانخرقه تهي كرد.
*عنوان مطلب، بخشي مصرعِ يكي از غزل‌هاي بهمن صالحي است.

https://www.blogfa.com/Desktop/Default.aspx?r=4544112

گپ و گفت اخگرکرفکوهی با علی‌رضا پنجه‌ای در خصوص چامک

 

فرمت‌های گوناگون چامک از زبان واضع چامک
گفت و گوی خودمانی مرتضی اخگرکرفکوهی مدیر پایگاه اینترنتی چامک‌سرا با علی‌رضا پنجه‌ای
□■□

#روزنامه‌ی آرمان ملی، ش ۵۹۹ سال سوم،ص۱۱، پنج‌شنبه ۷ آذر ۹۸ :
علی‌رضا پنجه‌ای شاعر، نظریه‌پرداز و منتقد  ادبی،  نامِ چامک را معادل انواع شعرکوتاه قدیم و نو ، به‌طور عام پیشنهاد داده است.
این پیشنهاد از ابتدای طرح آن زمزمه‌ی پنهان محافل شعری بوده است و البته ناگفته نماند که در بسیاری از محافل مورد استقبال تنی چند از شاعران نوخاسته‌ی نوپرداز به‌ویژه در فضای مجازی قرار گرفته است.
پنجه‌ای علاوه بر پیشنهاد چامک به‌عنوان آلترناتیو و معادل برای هر‌گونه شعر کوتاه پارسی  پیشنهاد داده  که "حتا هایکو و گونه‌های قدمایی را می‌توان در زبان پارسی چامک بنامیم، چندان که چامه نیز در خصوص اشعار سایر زبان‌ها در پارسی و نیر تمام گونه‌های شعری شایستگی فراوانی بیش‌تری در محافل ادبی دارد، او در قبال تداول تمام گونه‌های چامه و چامک نزد مردم معتقد است :  "چامه  و  چامکِ خاص به‌جوهره و غایت زیباشناسی (Aesthetics)  نظر دارد.‌این گونه‌ها با توجه به رشد فن‌آوری، قابلیت تسری به نسل نو را دارد .
پنجه‌ای در مورد گونه‌های جدید چامک و نیز ضرورت تاکید  بر  چامه‌نگار و چامک‌نگار خطاب کردن به جای چامه‌سرا یا چامک‌سرا  به سایت چامک‌سرا چنین می‌گوید:
"هدف از این تنوع و گونه‌گونی، پیش‌ رو نهادن انواع فرمت‌هایی‌ست که هر یک توان فاصله از وضعیت خطی و پلکانی نویسی دارد،  توان فاصله‌گذاری از نویسش شعر و تغییر به نگاره. چرا که چامه‌سرا یا چامک‌سرا معطوف به وزن و قافیه‌ بوده که آن‌ها در زمان خود  کاربرد مطلوبی داشته‌اند و در دوره‌ای هم نگاریدن چون در آن نقش‌بندی و ترسیم و نویسش هست  نگاریدن در چامه‌ و چامک قابلیت دلالت بر بهره از صوت،  تصویر ، ایموجی ، انیمیشن و پویا نمایه و... را دارد حتا اگر بگوییم چامه‌پرداز یا چامک‌پرداز مشمولیت مقبول‌تری دارد. چون در هر حال چامه و چامک در هر "صورتی" که سیرت نمایاند وسط آفرینش‌گر آن مورد پردازش قرار می‌گیرد. در صورتی  که سراییدن  و سرودن و گفتن و نویسش بیشتر معطوف به شعر موزون و گونه‌های شعر منثور پسا نیمایی‌ و شاملویی‌ست. بنابراین بهتر است  بگوییم چامه‌نگار یا چامه‌‌پرداز تا چامه‌سرا یا چامه‌نویس. چون نگاریدن و پردازیدن بر گونه‌های نو و تجربی نیز متمرکزتر دلالت می‌کند."
و اما در خصوص چرایی پیشنهاد این گونه‌ها می‌افزاید: " این بستگی دارد به ماهیت آن‌ها  که بر آمده است از  پرهیز  و استنکاف از اطلاق یک خوانش از شعر، پرهیز از دیکتاتوری نهفته در زبان ما که ریشه در فرهنگ و تاریخ مطلق‌ اندیش و تمامیت‌ خواه ما دارد.
ما  می‌خواهیم شاعر را از بالا بکشیم پایین تا بشود  چامه‌نگار یا چامه‌پرداز ، ما آمده‌ایم تا  دیوار بین او و مخاطب را بشکنیم، ، ما خواستیم چامه‌ و چامک نگار(پرداز)   در خدمت زبانیت چامه و چامک باشد  نه آمر مطلق آن ،آمدیم بگوییم این گونه‌ها و فرم‌ها هر آن‌چه زبان،  توان برتافتن جلوه‌هاش را دارد، در هسته‌ی مرکزی خود دارند."
او سپس در خصوص تاکید بر بهره از فرمت‌های پیشنهادی‌اش چنین می‌گوید: "دموکراسی در چند صدایی یا پلی‌فونیک، بدون هنجارگریزی ناممکن است. هنجار اعتیادآور است،  اگرچه در گفتم گفتی‌های حافظانه و در  آثار منظوم کلاسیک  و  منظومه‌هایی مانند افسانه‌ی نیما نیز  وجه دراماتیک و نمایشی بوده  ولی زبان باز مطلق از سوی عقل کل بیان می‌شود، اما در نمونه‌‌های چامه و چامک‌ مورد نظر حتا خود چامه‌نگار و چامک‌نگار نمی‌داند کدام خوانش توسط مخاطب ارجح است و هر کسی از ظن خود تواند یار خوانش متن باشد. بنابراین چامه و چامک می‌شوند مانند همان امکانی که یک ارکستر پدید می‌آورد، هماهنگی سازها در جهت ارایه‌ی یک پرفرمنس پر از صدای سازهای ناهمگون اما همآهنگ. نمونه را می‌توان در
"چامک‌چیستان" یا "چیستانه" نمونه‌های روزآمد لغز و معما
"چامک‌چارگوش" یا "چامک‌وسط‌چین" یا "چامک‌چرخانه "که  نمونه‌ی عینی نزدیک به کارکرد چامه و چامک چند صدایی می‌شوند گویی در تالار گفت‌و‌گوهایی که در ذهن شاعر امکان مطلقیت و تمامیت‌خواهی نمی‌یابند، در فرمت‌های پیش روی چامه و چامک امکان بیان می‌یابند، صداهای در ذهن که از پستوی شفاف ذهن به‌در آمده و حیات می‌گیرند در پرفرمنس‌ها. در واقع دموکراسی در پرفرمنس(اجرا و ارائه‌) به‌منظور پرهیز از دیکاتوری زبان مطلق شاعر، تجلی و جسمیت می‌گیرد ، انگار بخواهیم که مخاطبان را مشتری بپنداریم و در  ویترینی از  ماتریال مشخص بخواهیم چند غذای مختلف در معرض انتخاب مشتری بگذاریم.
در گونه‌های متنوع چامه و چامک اما امکان مشارکت را در غذاسازی  برای مخاطب نیز فراهم می‌سازیم؛ چرا که در فرهنگ و باور ما  او صرفن مشتری و مصرف‌کننده‌ نیست."
می‌پرسیم آیا چامه و چامک مورد نظر شما نوعی شعر سپیدند؟ واضع چامک می‌گوید: "چامه و چامک مورد نظر ما شعر سپید نیست بل هم‌چون شعر منثور است.
شعر منثور کلی‌ست که قابلیت زیر مجموعه کردن شعر شاملویی موسوم به سپید، شعر حجم، موج نو ، شعر دیگر، موج ناب،  ... را دارد.
شعرپسا قدمایی را می‌توان  با آغاز انقلاب نیما  به "شعر آزاد(موسوم به نیمایی)"   ، "شعر سپید موسوم به شاملویی" تقسیم کرد که درآمدی  بر  "شعر منثور" بوده، در واقع شاملو با نمونه‌های شعر خود  وزن عروضی شکسته‌ی نیمایی و قافیه را به آهنگ درونی و نوعی  نثر مسجع جدید ملهم از زبان تاریخ بیهقی سوق داد که با بهره‌ از آرکائیسم(احیای واژگان و مفاهیم فراموش‌شده)، استفاده‌ی مصدری از افعال و فرهنگ مردم توانست از شعر نیمایی فاصله بگیرد.  و البته   "شعر چند_رسانه‌ای". به‌گمانم این تقسیم بندی درست‌ترین تقسیم‌بندی‌ای باشد که بر اساس آن می‌توان مکتب‌ها،سبک‌ها، نحله‌ها، جریان‌ها، ژانرها و.... را فرموله و کلاسه کرد.  انواع شعرهای دیداری نیز به عنوان زیر مجموعه‌ی شعر چندرسانه‌ای   دلالت دارد:
ما به بهانه‌ی پیشنهاد کاربرد چامه و چامک جای شعر و انواع شعرهای کوتاه در نظر داریم مبانی نظری خود را وارد یک پارادایم جدید کارکردی کنیم. " این نظریه‌پرداز ادبی در  ادامه‌ی بیان آرایش در خصوص احیای واژگان اصیل چنین می‌گوید:
"چرا نباید به‌جای نثر از واژه‌ی "چانش" استفاده کنیم. ما کلمات اصیل پارسی از اوستایی و پهلوی تا دری را کنار گذاشته‌ایم. ببینید چقدر زیباست این عبارات زادبومی فراموش شده. هم‌از‌این‌رو چرا نباید برای شعر از چامه استفاده کنیم، ما به همین بهانه خواسته‌ایم با طرح واژگان پارسی، پارسی نویسی را با فراوانی مواجه کنیم. هم‌از‌این رو  این دیدگاه تلاش دارد با چنین روی‌کردی  وضعیتی دیگر از امکان بهره‌وری از احیای واژگان اصیل پارسی  ارایه دهد و با بهره از ماحصل  جریانات منظوم و منثور شعر قدمایی می‌خواهد چامه و چامکی دیگر بسازد وز نو مخاطبی دیگر. (آدمی در عالم  خاکی نمی‌آید  به‌دست /  عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی_حافظ)
نیک می‌دانیم که هر گردی‌ای هم گردو نیست."
از پنجه‌ای  در خصوص نقش شاملو در نوزایی ادبیات شعری پرسیدیم او  گفت:" شاملو شاعری بزرگ و آغازگر است، او نخستین تجربه‌ی هم‌زیستی  شعر منثور در کنار شعر قدمایی و شعر آزاد نیمایی را فراهم آورد. شاملو در تداوم انقلاب نیما  ملهم از تاریخ‌بیهقی تاثیر به‌سزایی بر روح و کالبد شعر ایران گذاشت. کار ما اما بخشی از حرکت نوین زیباشناسانه را مد نظر دارد که در راستای انقلاب پسا نیمایی و انقلاب دوم شاملویی است.

چامک منثور و چامک منظوم چه فرقی با هم دارند؟ علی‌رضا پنجه‌ای

منظوم یا منثور بودن اصل نیست، بلکه از فروع شاخصه‌مندی و تعریف چامک است.  اما کوتاه بودن از اصول چامک است. بنابراین به قصد تقرب به شعر هر نیتی چه منظوم و چه منثور چامک تواند شدن و البته که زیر مجموعه‌ی چامک است، یاد آرای رهبرفقید انقلاب شوروی در کتاب سوسیالیزم و مذهب افتادم.  پس از انقلاب رفقای هم‌حزبی‌اش از  او  پرسیدند : آیا کارگران مذهبی هم می‌توانند عضو سندیکای ما شوند(نقل به مضمون)، او گفت چرا که نه،  در واقع مشکل استفتاء رفقای ایشان به‌واسطه‌ی اصل ماتریالیسم دیالکتیک بود، او  در پاسخ گفت این دیگر مشکل ما نیست. در واقع پرسش از لنین رهبر انقلاب اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی  بر این اساس بوده که چون اصالت ماده با تفکر دینی و مذهبی اساسن متفاوت و در دو سویه‌ی مخالف همند این پارادکس را چگونه می‌توان حل کرد که او به‌درستی ضمن محدود نکردن کارگران مذهب‌مدار به گرویدن حزب، شرط را التزام عملی به ماتریالیسم دیالکتیک تعیین نمی‌کند بلکه او اعمال دیکتاتوری نمی‌کند بر خلاف رهبر بعدی شوروی ( استالین ) که چنین معمول نداشت ، او  در آن مقطع حل این پارادکس و تضاد را بر عهده‌ی خود کارگران مذهبی می‌گذارد. حالا حکایت ماست. بسم الله اگر بتوانند  با پس زدن افیون وزن لاقیدانه اما قائم به‌ذاتِ شعر،  بینامتنیتی هم‌چون نمونه‌های منثور چامک به‌آفرینند، ما با نمونه‌های‌شان هیچ مشکلی نداریم، اما یادمان باشد چامک در تراش الماسگون چامک باقی خواهد ماند. و شرط بلاغت حریت شعر است شعر از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. هرچه آزادتر باشد دسترسی‌اش به کنج‌های نهان و لایه‌های جادویی کیفی‌تر خواهد بود.  همه‌ی نژاد انسان از شاخصه‌های کم و بیش انسانی برخوردارند اما ابر انسان ضمن برخورداری از خصوصیات عام، در واقع  انسان نخبه‌ و دارای نبوغ است هم‌چون چامک. بنابراین نچسب‌ترین کوتاه‌ها در هر سبکی توانند زیر مجموعه‌ی چامک قرار گیرند اما مصداق چامک الماسگونگی‌ و ابر چامک است. در واقع چامکی چامک خواهد ماند که ابرچامک بماند. بنابراین میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا اسمان است.

بعدالتحریر:
با توجه به صدراندیشی زیبایی‌شناسی در هنر و ادبیات،  چامک نیز به اوج نظر دارد. اگر چه ذاتن اقتدارگرا نیست که پایین‌ دستی‌ها را نفی بلد کند.
#چامک_کارگاه

گویه از علی رضا پنجه‌ای

شعر ،حس نامحسوسات است.

چاپ شعر  پرنده‌ی بهشت در نهمین شماره‌ی ماهنامه‌ی  عصر جمعه اکتبر۲۰۱۹

بازنشر صفحاتی از ماهنامه‌ی عصر جمعه شماره‌ی نهم /اکتبر ۲۰۱۹ /شعر پرنده‌ی بهشت از #علی_رضا_پنجه_ای تصاویر را در نشانی زیر  در  تلگرام:

https://t.me/Alirezapanjeei/3246

شاهرودی و چندگونگی/علی‌رضا پنجه‌ای

شاهرودي و چندگونگي

علي‌رضا پنجه‌اي

روزنامه‌ی اعتماد،شماره‌ی  ۴۵۱۴ ، سه‌شنبه ۲۸ آبان۱۳۹۸، صفحه‌ی اول: اسماعيل شاهرودي (آينده) پس از زنداني شدن و تحمل شكنجه توسط ساواك در سال 1335 خورشيدي به لحاظ روحي به‌هم ريخت. برخي دلايل دوري او از قلمفرسايي را به اين حادثه مرتبط دانسته‌اند، طوري كه نقل مي‌شود او به يكي از عيادت‌كنندگان خود گفت: بنويس كه من ديگر شاعر نيستم. دكتر رضا براهني با توانايي و شوريدگي شاعرانه كه مي‌تواند ملهم از وضعيت اسكيزوفرنيك اسماعيل شاهرودي باشد و نيز توأمان متاثر از لكنت و مقطّع-مقطّع حرف زدن مادرخود كه از آلزايمر رنج مي‌بردمنظومه اسماعيل را نوشته‌است. براهني پيش از تحت‌ تاثير زبانشناسان غربي قرار گرفتن، خود را متاثر از وضعيت بيماري مادر و در پي آن بهره ادبي‌اش از او مي‌دانست. هم از اين رو، ظرفيت‌هاي زباني، ‌احساسي و عاطفي منظومه  اسماعيل در پيوند با زبان خطابي منظومه، وضعيتي ديگر در منظومه‌سرايي شعر نو را رقم مي‌زند. مي‌دانيم كه اسماعيل شاهرودي (آينده) در سال 1349 مجموعه‌اي تحت عنوان م و مي درسا را منتشر مي‌كند؛ عنواني كه برشي است از مصراعي از حافظ: بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم.
بيماري روح‌گير‌ آينده متاسفانه از سال 54 رو به وخامت نهاد تا اينكه سرانجام، چهارم آذر سال 1360 او را در 56 سالگي به كام مرگ فرو برد. باري او دهم بهمن ماه 1304 در دامغان به دنيا آمده بود. شاهرودي پس از اتمام دوران ابتدايي و اول متوسطه براي ادامه تحصيل از دامغان به شاهرود رفت. در شاهرود موفق به گرفتن ديپلم دانشسراي مقدماتي شد و سال 23 براي ادامه تحصيل به تهران آمد و در جريده‌اي نيز مشغول به كار شد تا بتواند از پس خرج زندگي و تحصيل خود برآيد. او در همين روزنامه با پدر شعر نو، نيما يوشيج آشنا شد. شاهرودي كه با نام شوريده شعر قدمايي مي‌گفت، پس از آشنايي با نيما از تخلص قدمايي خود دست مي‌شويد و آينده را انتخاب مي‌كند. نيما در سال ۱۳۳۰ خورشيدي بر نخستين مجموعه شعر شاهرودي، آخريننبرد، یادداشتی مي‌نويسد: ... فكر نكنيد كه هنر براي هنر است يا مردم. هنر براي هر دو آنهاست و بالاخره رو به مردم مي‌آيد...
نيز نامه نيما به شاهرودي: ديوان گفته‌هاي شما مرا به ياد مردم مي‌اندازد... عزيز من، من شما را دوست دارم و براي اينكه مي‌خواهيد هدف معين داشته باشيد، شما را بر خيلي از هم‌سال‌هاي شما ترجيح مي‌دهم. شما را از طرز زندگي آواره و ناراحت كه داريد، مي‌شناسم. هر وقت زياد دلتنگ هستيد، اين سطور را بخوانيد و مرا به اسم صدا بزنيد. من با شما هستم و هميشه خواهم بود. (تجريش 29 دي 1329)
از آينده اين كتاب‌ها منتشر شده است. جداي از آخرين نبرد و آينده، شاهرودي كتاب‌هاي ديگري هم دارد كه عبارتند از: م و مي درسا در سال 1349، هر سوي راه، راه، راه، راه در سال 1346 و آي ميقات‌نشين در سال 1351. او همچنين مجموعه داستاني با عنوان چند كيلومتر و نيمي از واقعيت را در سال 1350 منتشر كرده است. از خصوصيات بارز شعرهاي او مي‌توان به چندگونگي در اين آثار اشاره كرد، طوري كه در مجموعه اشعارش هم از قالب‌هاي قدمايي، هم نئوقدمايي، هم نيمايي، هم بي‌وزن و هم شعر منثور بهره برده است. او اگرچه به تأسي از نيما به نوعي از اومانيزم نظر داشته اما با اين همه خود را از تجربه در شعر، همچنين فرم‌هاي آوانگارد محروم نكرد و اين خصلت در كارنامه شاعري او قابل‌ملاحظه است.
٭ اين يادداشت، بخشي از مقاله بلندي است به قلم نگارنده كه به‌طور جامع به شعر اسماعيل شاهرودي و تاثير آن بر شعر رضا براهني مي‌پردازد.

https://t.me/Alirezapanjeei/3246

حسی از حواس شعر


حسی از حواس شعر
_________________
‌‌رسالت ما گل بود،‌ دایره‌ای متمرکز بر نقطه‌ای و پرهایی بر مدارش،  نه برای پرواز که برای زیبایی!گل و پرهایش برای دیده شدن است بی که شما در دیدار  به جست و جوی بوی گل باشید؛ در دیدارِ تصویر،  شما فقط به هندسه و ساختار گل نظر دارید، وقتی این گل بیان می‌شود_ برای نمونه گل یاس سپید_ شما هم به گل نظر دارید و هم به شکل‌اش و به رنگ‌اش، این ناخودآگاه شماست که وجه  ممتازِ یاس سپید را به شما گوش‌زد می‌کند ، بوی فریبای آن را! شما از شکل و یا شنیدن و یا دیدن نام گل یاس سپید در ناخودآگاه به بوی آن می رسید، شعر همان بوی یاس سپید است. 
علی‌رضا پنجه‌ای_ نیمه‌ی اول آبان۹۷

https://t.me/Alirezapanjeei/3260