شعر در سرزمین مادری خود یتیم و غریب افتاده است دو نگاه به چند شعر از سه شاعر علیرضا پنجهای
شعر در سرزمین مادری خود یتیم و غریب افتاده است
دو نگاه به چند شعر از سه شاعر
علیرضا پنجهایhttps://www.magiran.com/article/4066124
علیرضا پنجهای، روزنامهی اعتماد، شنبه، ۲۸ تیر ۱۳۹۹، ص۱۱:
در داوری سال ۹۷ شعر جم با چند کتاب شعر مواجه شدم، یکی از آن دو چامکهاییست که دو زبانه هم منتشر شده است، شاعرش را نه دیده و نه میشناسم و گویا چون پدرش بیمار بود حتا در ایامی که در شهر زیبای جم با مردمانی صمیمی و مهماننواز بودم هم نتوانسته بود از حوالی شیراز بهعنوان یکی از برگزیدگان در روز جایزهی جم حضور بههم رساند. اما شعرهای کوتاهش را باید ببینند ، اگر چه در حوزهی زبان تلاش و کارکرد موکدی ندارد، اما توانسته مضامین قابل تامل شعری بیافریند که قابلیت آن دارد بر صف مخاطبان شعر بهافزاید، چنین رویکردی البته توانسته زبان ترجمه را در زبانش نرم کند، اما اگر از بینامتنیت ذاتی زبان پارسی بهرهی بیشتر بگیرد مطمئنن شعرها، آن رسانگی در حال حاضر را در ترجمه نخواهند داشت، اگر چه در زبان مبداء، توان شگفتی سازی دارند:دوست ندارم/ مرا آنطور که هستم بشناسی محبوب من/ سربازی که از جنگ بر میگردد/ به خوابی عمیق نیاز دارد/ صفحهی ۶۲ یا هر دو میدانند پیراهنش حاصلخیز است/ هم گل/هم گلوله/ص۲۶ یا: ماه/ تنها دکمه از شلوار مردیست سیاهپوش/ که بیشتر اوقات/ فراموش می کند/ آن را کامل ببندد/ صفحه ۲۲ سجاد سبزواری متولد ۱۳۵۸، انتشارات گیومه،۱۳۹۷، برگردان انگلیسی آذر فیروزی، مجموعه شعر دو زبانه با نام《 مرمت مُهر و ماتیک》، یا شعرهای مجموعهی 《ایگموو》 بهنام کشاورز دهدشتی،انتشارات سیب سرخ، ۱۳۹۷ که زبان شعر او نیز از زبانیت بهره نبرده اما مضمونپردازیاش خاص باورهای هموست، مانند نمونهی زیر که در بزنگاه امروز جهان و بهویژه خاورمیانه میتواند با موضوع《 نه، بهجنگ!》، بین جمعیت کثیری اثرگذار و_ بهمثابهی تذکار _ تکاندهنده ظاهر شود: تفنگ میکشی!/ بچهها در خیال آنکه بازیست... یا چیزی میخواهی یادشان بدهی.../ نگاه میکنند■ شلیک میکنی/ و آنها آنچنان خوشبین هستند/ که یادشان میرود /دست و پا بزنند/ ص ۵ ، و اما از شعرهای بیپیرایهی دو نوخاستهی ذکر آمده که بگذریم که هر دو از برگزیدگان ما و جایزهی جم نیر بودند، حالا نگاه میکنیم به شعرهای زبانمحور موسا بندری در کتاب 《صدایی که پر از بارون بارونه》 که نشر آوای کلار سال ۱۳۸۹ آن را بهچاپ رسانده است؛ مطمئنم بسیاری از مخاطبان شعر ندیدهاند این کتاب را مانند بسیارتر از کتابهای شعری که دیده نمیشوند، چرا؟ چون شعر در سرزمین مادری خود یتیم و غریب افتاده است، شاعر هم بهمحض پاسخ مثبت به یک شبکهی ماهوارهای خارجی مورد مواخذه قرار میگیرد، خب وقتی صدا و سیما در تیول فقط یک تفکر از بین تنوع مخاطبان این کهن بوم و بر است، و هیچ راه برونشدی برای این غربت اندیشیده نشده، و از سویی دیگر و مضافن مافیای نشر هم به سود خود مهندسی سوژه، شاعر و ناشر میکند و اساسن دلشان نمیخواهد امثال موساها دیده شوند، اگر چه میتوان بهخود امید داد که ، اثری که اثر باشد بالاخره تا ابد در پرده که نخواهد ماند؟ و البته این کاستی حقیست که در فاصله و محدودهی زمانی از آفرینشگران کتاب ستانده میشود: و اما بگذریم و بخوانیم بلند و مطنطن شعر ۳۲ کتاب را: صدایی که پر از بارون بارونه/ از چه شکسته کاست آمد/ من اینقدر ابرها را نوشتهام /تا گل نساء از/ دقیقاً نمیدانم تا بدانم که حالا با این روزها/ یعنی همین روزها/ که آفتاب هم دقیقاً/ به حالت تعطیل/
/ این خوابها در تمام شب بیدارند/ و بیدها دارند/ به همه ملحفهها و صندوقچهها میپیچند/ دارند/ تمام حواس مرا بر سفره تو میآورند/ که پر از گل و گیاه و گناهی/ و گناهی ناکرده در بلخ/ همین ترانه/ که اگر دقت میکردی/ سطر به سطر/ می نویسم که خواب هم دقیقاً/ نبودم// سرسختی همین گلهاست/ که دنیا را دیوانه میکند/ تمام ما میرویم بالای بام/ به رنگ سوزان بمبی خیره میشویم/ که احتمالاً به کشور بالاتر افتاده/ با همه چتر خود/ می پریم از هوا/ توی بارون بارونه/ گلنساء هم که از خنده ترکیده/ میگوید ترا کی دیده ۲۸ /۱۲/ ۸۷ بندرعباس
شعر در زبان، موسیقی، منولوگ شعری و فضایی غیر واقعی و مخیل و ویژه چون موج بر مخاطب، خود را سوار میکند. شعری که وامدار هیچ مضمون واقع، جز تخیل شاعرانه نیست، شعری در تعلیق زبان، مصداق همان: رشتهای بر گردنم افکنده دوست/ میکشد هر جا که خاطر خواه اوست، و این دوست هموست، همان تخیل و تعلیق زبان، که تازیانه به بالای سر برده و فرود آورده، اسپ شعر را به تاخت هر جا که طلبید میتازاند، و شعر مگر جز این است؟
https://t.me/davat1394/11541