2 عکس چاپ  نشده از محمود نیکویه، فریدون پوررضا، علی رضا پنجه ای،اخوان ماسوله و هوشنگ عباسی  و پرتره

محمود نیکویه، فریدون پوررضا، علی رضا پنجه ای،اخوان ماسوله و هوشنگ عباسی در جلسه ی هم اندیشی صد سالگی شهرداری رشت عکس علی رضا پنجه ای-پاییز 1386

محل قرار گرفتن تصویر نیاز به فیلتر شکن دارد

 

فریدون پوررضانیاز به فیلتر شکن دارد

پیام و شعر نوروزی علی رضا پنجه ای  (برای سال نو 1391 خورشیدی)

من و بهار
تا تو
فرصت هم ایم
صد سال به این سال ها
                                                                            ع.ر پنجه ای
میدان شهرداری رشت.سفره ی محلی ۷ سین نوروز۱۳۹۱ کاری از روابط عمومی سازمان پارک ها و فضای سبز شهرداری کلان شهر رشت

دانلود شعر  "تورا به اندازه ی تو دوست دارم" با صدای شاعر  علی  رضا پنجه ای

برای شنیدن شعر

"تورا به اندازه ی تو دوست دارم" علی  رضا پنجه ای

در سمت راست قسمت پیوندهای روزانه کلیک کنید.

شعری از علی رضا پنجه ای  در مرگ دکتر سیمین دانشور

برای پرواز دکتر سیمین دانشور به اندازه تمام پسرانش گریستم و این شعر بهانه ای شد که گریه هایم کوتاه شوند:

http://nevaak.com/wp-content/uploads/2012/03/1.jpg


حیف شد

یادم آمد
وقت های جانی
لابه لای زندگی
کوتاه شد
                                              90-12-18
                                         علی رضا پنجه ای

در باره ی نصرت رحمانی از علی رضا پنجه ای در روزنامه آرمان ۱۷ اسفند۱۳۹۰

علی رضا پنجه ای
Ar_panjeei@yahoo.com ذات هنر بیان زیبایی ستروزنامه ی آرمان 17 اسفند 90/ص9 :"ذات هنر بیان زیبایی ست "این جمله را نصرت رحمانی زمانی گقت که دعوت شده بودیم خانه اش برای تهیه ی یک مستند در باره ی زندگی نصرت به کارگردانی ناصر زراعتی. من و همسرم، دانش آراسته و همسرش، جواد شجاعی فرد و رقیه کاویانی،احمد قربان زاده و چند تن دیگر که در خاطرم نمانده نام شان.هر کدام در باره ی نصرت چیزی گفتیم .ناصر و دوستش اگر اشتباه نکنم داشتند فیلم برداری می کردند.از نصرت خواسته شد شعری بخواند،نصرت بین من و آرش پسرش،به رسم شاید مهمان نوازی یا این که از دکلمه ی شعرهایش توسط من خوشش می آمد مرا برای خواندن شعرهایش انتخاب کرد،فکر کنم بعدش آرش هم خواند.آن جا بود که نصرت جمله ی بالا را گفت. ذهن من هم  نا خودآگاه ضبط اش کرد؛طوری که حتی چند جا هم از این جمله یاد کرده ام.شبی خوش بود و گذشت.از ناصر زراعتی بی خبر بودیم تا این که اتفاقی در محیط وب یافتمش و به او گفتم خانواده ی نصرت چند بار پی جوی نسخه ای از آن نشست شدند؛من هم  از او خواستم نسخه ای از فیلم را بدهد برای مان به آورند که او برایم نوشت:راستش هنوز تدوین نکرده ام،و گویا مثل چند فیلم دیگرش نیمه کاره مانده است. تأثیر فروغ از نصرت در باب هنجار شکنی آن شب گفتم من اعتقاد دارم فروغ شدیداً تحت تاثیر نصرت بوده است،منتها چون تابوشکنی در بلاد ما از سوی زن کم تر رایج بوده،شعر سیاه نصرت در مقابل تابو و هنجار شکنی فروغ،کم فروغ تر مانده است.نصرت، زمانی که روشن فکران باشنده ی هنر و ادبیات اعتیاد را ننگ جامعه و زندگی انگلی می دانستند و رد شدن هر روشن فکری از کنار معتادی را به مثابه ی جرمی نابخشودنی قلمداد می کردند.شعر معروفش را از زبان مادرش سرود که:نصرت چه می کنی سر این پرت گاه ژرف؟ با پای خویش،تن به دل خاک می کشی./ گم گشته ای به پهنه ی تاریک زندگی./ نصرت! شنیده ام که تو تریاک می کشی ... را چاپ می کند. آن هم دوره ای که اتمسفر جامعه ی روشن فکری بسیار چپ زده و سیاسی بود. زمانی که شاعر زبان توده ها انگاشته می شد و هر شعر به مثابه ی یک حزب و سازمان چریکی باید بر پیکره ی استبداد ستم شاهی ضربه وارد می کرد.زمانی که دانشگاه ها سنگر مبارزه بر علیه امپریالیسم و سرکرده اش رژیم پادشاهی ایران بود.زمستان م. امید (اخوان ثالث) یکی از به ترین شعرهایی ست که تاریخ نگاری کرده و جو جامعه ی روشنفکری را به خوبی پس از کودتای آمریکایی 28  امرداد 1332 ثبت کرده است. یک جنگجو که نجنگید / اما شکست خورد نصرت به گواه شعرهایی که در ده شب انجمن گوته خواند نشان داد که زندگی شخصی یک شاعر هرگز نتواند به شخصیت و باورداشت های او آسیب رساند.او در واقع مصداق این وصیت شعری اش بوده که گفته:بر سنگ گور من  بنویسید/ یک جنگجو که نجنگید / اما شکست خورد نصرت رحمانی را باید از نخستین شاعرانی انگاشت که اعتراف نویسی کرده است چه در مردی که در غبار گم شد به عنوان نمونه ی نثر شاعر و چه شعرهای از این دست او. هنجار شکنی نصرت  را در دو محور می توان به چالش نشست: الف:سیاسی – اجتماعی  ب: شعر نصرت هرگز شاعری حزبی نشد. مثل فروغ یا سهراب نصرت هرگز شاعری حزبی نشد. مثل فروغ یا سهراب شاید یکی از دلایلی که امروزه شعرش بی واسطه ی شخصیت سیاسی – اجتماعی اش در بین نسل تازه ی شعر دوستان _البته حرفه ای تر_زبان زد است همین جسارت های هنجار شکنانه ی شاعر در حیطه ی سیاسی اجتماعی و شعری باشد.نصرت اگر چه  از شایبه ی شاعر حزبی به دور ماند،اما از کنار آلام جامعه و ظلم به راحتی نه گذشت.او برای آزادی شعر گفت،اگر درباره ی پلشتی اعتیاد شعری گفت مانند افراشته از دریچه ی یک ناصح  به شعر نه پرداخت.شعر جیز جیز پف گف کیپ است عجب این وافور.. که افراشته هم چون سرباز فرهنگی حزب توده به مزمت اعتیاد می پردازد و آن را  ویران گر تر از بمب اتم که مثل انرژی هسته ای مقوله ی باب روز آن زمان بود. سرخ و آبی *شعر او چنین بود ترا به سرخ/ ترا به پاکی و رادی/ترا به آزادی/ به سبزدشت جهان گرگ باش گله مباش/*//ترا به عشق/ به آبی/ به گیسوان شب و دم سپیده ی شادی/عروس باش عروسک مباش(گیلان زمین/4-1373/ص 119/ به سردبیری نویسنده ی این جستار) نصرت را در این شعر با شاعران دیگر در نگاه به مبانی جمال شناسی شعری تقاوت ماهوی ست.او گرگ شدن را در بره  مقابل جهان گرگ پرور تجویز می کند این که اگر گرگ نه باشی  خورده شدن گناه توست نه دیگری.او در دنیای شعر زیبایی راستین را ارج می نهد می گوید عروس باش اما زیبایی مباش بازیچه ی دست دیگران. می بینیم که  ژانر و نوع شعری اش با انواع دیگر تفاوت های فاحشی دارد. کسی که شیبه هیچ کس نیست شعرهای غنایی نصرت نیز بر لبه ی تیغ راه می رود نه می برد (نه جراحت ایجاد می کند) نه سبب افتادن شاعر از پرتگاه می شود. او شاعر رمانتیکی نیست.شاعر شعر سیاسی نیست،شاعر اجتماعی و سیاسی نیز.شاعر اریستوکرات و شعر اشرافی هم،عارف نیست،فیلسوف شاید چه را که فلسفه اش برای مواجهه با همه چیز فلسفه ای تعریف نه شده است.او در کتاب شمشیر معشوقه ی قلم فیلسوف مابانه به روایت تاریخ تمدن بشری می پردازد.ترددهای شعری اش هم بین نثر و شعر در نوسان است.نه تاریخ نگار است،نه طنز پرداز،نه فیلسوف،نه شاعر صرف.نصرت در این مجموعه نیز همه چیز هست و هیچ چیز.این همه چیز بودن و هیچ چیزی همان مکتبی ست که به جرات باید نام نصرت رحمانی را بر سر در آن نگاشت.نصرت ژانری ست که اگر چه ساختار شکنی را از نیما برگرفته اما رفتار شعری اش به هیچ وجه نیمایی نیست.حتی بعضا وزن نیمایی را به عمد می شکند.بین وزن و بی وزنی و آن هم گاه فقط در پاره ای از یک شعر. طوری که باشندگان عروض را شایبه ی وزن نادانستن شاعر معقول ترین برداشت عروض دانان است؛شایبه ای که خردک ایرادی نیز بر آن نه می توان گرفت.و تنها ایشان که بر این وجه نصرت شناخت مندند از آن توانند به مثابه ی هنجار شکنی بگذرند. اگر حافظ  شیرازی سروده:" یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب/از هر زبان که می شنوم نا مکرر است " نصرت نیز گفته "ذات هنر بیان زیبایی ست "و اعتقاد شاعر به این اصل  شاید تنها نقطه ی  عطفی باشد که بتوان به مثابه ی جهان بینی نصرت رحمانی بر آن پای فشرد. یعنی همه چیز را عَرَض دانست به جز زیبایی را و همه ی گفت و قول ها را تحت زمام زیبایی دانست. همان گونه که رفت نصرت طرف دار اندیشه ی اشرافیت در هنر "هنر برای هنر" نیز نبوده است. او همه چیز بوده و هیچ چیز.ژانری به نام نصرت رحمانی،ژانری ست که به هیچ عنوان تعریف پذیز و زیر مجموعه ی عنوانی نمی رود.او هر گونه هنجار شکنی را تنها به خاطر حفظ ذات زیبایی  مجاز می داند. تاثیر او برای نوشتن شعر همان گونه که خود در مصاحبه اش با هنر و ادبیات کادح- شماره دوم (نخستین مصاحبه اش بعد از انقلاب در رشت) گفته از هدایت بوده نه نیما.او فلسفه ی نیهیلیسم را از هدایت می گیرد و شکست تساوی مصاریع  و نگاه آزادانه به جهان را از نیما و شعر سیاه را رقم می زند. او به لحاظ سیاه نویسی در "مردی که در غبار گم شد "و شعرهای سیاه و اعتراف گونه اش  پیش کسوت فروغ بوده است،منتها کاری که فروغ می کند تنها به خاطر زن بودن فروغ در مناسبات دهه ی30 و 40 بیش و پیش از اهمیت شعری از اهمیت ساختار شکنانه ی اجتماعی برخوردار است. فرجام برای آغازی دیگر مخلص کلام:درباره ی نصرت ساعت ها حرف و خاطره دارم  و دوستان مشترک دارند که می توان از آن به عنوان قسمتی از تاریخ شفاهی ادبیات امروز نام برد.هر چند کتابی در این خصوص به همت جناب اکبریانی  منتشر شد اما ای کاش مشورتی با اهلش می شد تا به غنای هر چه بیش تر تنها  کتاب پس  از مرگ او افزوده می شد. در هر حال نصرت پس از انقلاب در واقع با مصاحبه ی هنر و ادبیات کادح  به دوست داران اش نشانی داد که در رشت زنده گی می کند و از آن مقطع بود که بسیاری از دوستان و دوست دارانش به سراغ او آمدند. عکس هایی از نصرت هست که چون در کفن پیچیده شده به جز یک بار در فصل نامه ی  گیلان زمین از آن ها استفاده نه کرده ام. امید بسیار دارم با مساعد شدن اوضاع ممیزی،روزی بتوانم یادنامه ای در خور نقش او در ادبیات معاصر برای دوست داران اش فراهم آورم. منبع: http://www.armandaily.ir

یادداشت علیرضا پنجه ای به یاد فریدون فریاد در ماه نامه تجربه

 

با آثاری از:ابراهیم یونسی و فریدون فریاد + یادداشت‌هایی از غلامحسین سالمی، علی‌رضا پنجه‌ای، مهدی یزدانی خرّم و علیرضا غلامی ُویسلاوا شیمبورسکا، دکتر روشن وزیری، علیرضا دولتشاهی، چوکا چکاد، کامیار محسنین، ایوُنا نویسکا، میحال روشینِک و آزاده غلامی،احمد طالبی‌نژاد، محسن آزرم، حسین یاغچی، آراز بارسقیان، آیدا مرادی آهنی، علی لطفی، امیر عطا جولایی و حسین عیدی‌زاده، علی مصفّا و لیلا حاتمی ،همایون اسعدیان   ،کاظم چلیپا، بهرام دبیری، واحد خاکدان، آویشن خبره‌زاده، محمّدعلی بنی‌اسدی، جمشید مرادیان، کیانوش غریب‌پور و یادداشت‌هایی از علیرضا امیرحاجبی، مجید مهرگان و ایرج اسکندری،با پری ملکی، عبدالحسین مختاباد، سینا سرلک، میلاد عمرانلو، محسن شریفیان، میلاد درخشانی، سیامک سپهری، فرزاد مرادی و مقاله‌ها و نقدهایی از دکتر حسن ریاحی، سید ابوالحسن مختاباد، ادیب وحدانی، محسن رجب‌پور و فرهنگ آزاد، با محمّد یعقوبی، امیررضا کوهستانی، آنیا دیرکس، ساندرو لونلین و مقاله‌ها‌ و یادداشت‌هایی از حسین ذوقی، نغمه ثمینی، حسن معجونی، حمید پورآذری، ایثار ابومحبوب، علیرضا نراقی، مریم دادخواه و مهدی میرمحمّدی، احمد شاکری ، فرزانه طاهری، احمد بیگدلی، محمّدهاشم اکبریانی، فتح‌الله بی‌نیاز، محمود حسینی‌زاد، یونس تراکمه، منیرالدین بیروتی، علیرضا زرگر، جواد عاطفه، جهانگیر هدایت، عبدالجبار کاکایی، فائزه شاکری، علی مسعودی‌نیا، سعید طباطبایی    

در جُنگِ تجربه

  یادداشتِ ادوارد لوسی اسمیت ،مریم مجد ،مسعود ضیایی ،شاپور جورکش،  فریدون فریاد ،سافو،  جواد کلیدری، نرگس برهمند ، فریدریش هولدرلین، فریدریش گوتلیب، ارنست مایستر، گئورگ تراکل، یوهانس بوبروفسکی به ترجمه‌ی سهراب مختاریِ نیشابوری و داستان‌های قاضی ربیحاوی، انوشه منادی، رضیه انصاری، فتح‌الله بی‌نیاز، نوال السعداوی، آذردخت بهرامی، علی مصفّا، نیک زاگون،  اصغر نوری ،ونسان ون‌گوگ ، محمود جوادی‌پور ، جرج ساندرز ،محمّد حیاتی

شعر دهه هفتاد

شعر دهه هفتاد

 

 

لطفا اسامی پیشنهادی خود را در فسمت نظرات همین پست مرقوم بفرمایید تا اتخاذ تصمیم شود این اسامی کامل نیست.

شعری که از آن به عنوان شعر دهه هفتاد نامبرده می‌شود، شامل طیفی از آثار شاعرانی است که نه لزوما از اواخر دهه ۶۰ و یا اوایل دهه هفتاد نوشتن و انتشار اشعارشان را آغار کردند، بلکه نمود پختگی کارشان در این دهه مطرح شده‌است. تعدادی از تاثیرگذاران و بنیان گذاران اصلی دهه هفتاد که از نیمه دوم دهه شصت شعرشان پخته و مطرح شد:

§         یدالله رویایی

§         رضا براهنی

§         شمس لنگرودی

§         علی باباچاهی

§         علی رضا پنجه‌ای

§         شاپور بنیاد

§         مسعود احمدی

§         سید علی صالحی

§         بهزاد خواجات

§         فرشته ساری

§         بیژن نجدی

§         منیره پرورش

§         آذر کیانی

§         یدالله رویایی

§         غلامحسین نصیری پور

§         مفتون امینی

§         احمد رضا احمدی

§         هرمز علی پور

§         اورنگ خضرایی

تعدادی از رهروان اصلی دهه هفتاد که از ابتدای این دهه آهسته آهسته بدان پیوستند:

§         مهرداد فلاح

§         رسول یونان

§         علی رضا کرمی

§         بهزاد زرین پور

§         یزدان سلحشور

§         علی عبدالرضایی

§         شهرام رفیع زاده

§         حافظ موسوی

§         مسعود جوزی

§         رقیه کاویانی

§         مهرنوش قربانعلی

§         هیوا مسیح

§         لیلی گله داران

§         رزا جمالی

§         ابوالفضل پاشازاده (پاشا)

§         علی قنبری

§         داریوش مهبودی

§         محمد آزرم

§         گراناز موسوی

بنیان‌گذاران اصلی شعر هفتاد به واسطهٔ میانسالی‌شان غالباً از هیاهو دوری جستند اما اگر بخواهیم سبقه‌ای برای منشأ شکل‌گیری دههٔ هفتاد دست و پا کنیم می‌توان به جرأت بر اسامی بنیان‌گذاران آن و سپس رهروان آن پای فشرد. دههٔ هفتاد با تلاش شاعران جوان از سویی مطرح و از سویی دچار هرج و مرج شد، شاعران دهه‌های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ با گذار از مرحلهٔ انقلاب و جنگ ناگزیر به سوررئالیسم با بکار گیری خر ق عادت و حس آمیزی پناه برد، این شاعران رفته رفته آرایه‌های ویژه‌ای با شعرشان رصد کردند که شعرهای «چند صدایی»، با تم گریز از مرکز و اسکیزوفرنیکال و «شعر نگاره‌ای»(موسوم به «شعرتوگراف»، «وسط چین»، «مربع»، احیای معما و چیستان‌های منظوم قدیمی در شکل شعری نو با عنوان «لغز»، احیای گونهٔ جدید شعر «کانکریت» با عنوان «خواندیدنی»)، شعر «گفتار»، «شعرحرکت» و همچنین «کاریکلماتورهای اپیزودی» با عنوان «شعرهای چند صدایی» و شعرهایی که از حس آمیزی و خرق عادت و استعاره با مضون اصلی طنز با عنوان «فرانو» درپی چنین وضعیتی شکل گرفتند، این جریان‌های شعری متعاقب تغییرات بنیادین در حوزهٔ مسائل سیاسی و اجتماعی و تغییر در مناسبات اطلاع رسانی جهان با ظهور ابر رایانه‌ها نیز مهندسی ژنتیک، تسخیر کرات، پایان یافتن دنیای دو قطبی، و شکست تلخ اردوگاه کمونیسم و جای گزینی خرده تفکرات ملل و به نوعی ورود پر چالش علوم نظری همچون:"فلسفه و زیبایی شناسی سایر هنرها و مبتلا به آن اینترنت، راه افتادن سایت‌ها و وبلاگ نویسی خبری و ادبی و هنری، ماهواره، بلوتوس‌های تلفن‌های همراه و مخلص کلام دگردیسی اساسی در وظایف رسانه‌ای در اواخر دههٔ شصت و تکثر گرایی مطرح در اندیشه‌های فلسفی بدان انگیزه می‌دهد. شعر مضمون گرای دهه‌های چهل و پنجاه در دههٔ هفتاد به نوعی تعدیل می‌شود و زبان و بازی‌های زبانی در این شعرها نقش پر رنگ تری به خود می‌گیرد. به طور کلی در این نوع شعری کلان نگری در ابعاد معرفتی و فلسفی جای خود را به تفرد، جزئیات، پرهیز از ادبیت و توجه به منسبات زبان کوجه و بازار می‌بخشد و فضای شعر به خواننده اجازه می‌دهد که به تاویل و تفسیرهایی شخصی دست پیدا کند. صور خیال و به ویژه در برخی استعاره از شعرهای شاعران این جریان حذف و به جای آن عناصر عینی پیرامون شاعر به عنوان دال و نه مدلول در اختیار خواننده قرار می‌گیرد تا ناگفته‌ها ی دیگر شاعر در ذهن او ساخته شود.

_____________________________________________________________________________________________

۱. گزاره‌های منفرد(نقد شعر امروز ایران): علی باباچاهی (انتشارات سپنتا:۱۳۸۰)

2. سه دهه شاعران حرفه‌ای:علی باباچاهی(انتشارات ویستار:۱۳۸۱)

3. (گیله وا شماره ۹۰ مصاحبه‌ای از: هوشنگ عباسی سردبیر گیله وا با علیرضا پنجه‌ای شاعر و روزنامه نگار تحت عنوان پرواز ققنوس از خاکستر زبان)

4.(روزنامهٔ ایران، ۱۳ آبان ۱۳۸۰، مصاحبهٔ یزدان سلحشور با علیرضا پنجه‌ای)

5. گونه‌های نوآوری در شعر معاصر ایران (نقد و بررسی)، دکتر کاووس حسن لی، نشر ثالث، ۱۳۸۳‏

۸. من شاعر شعرتوگراف هستم، علیرضا پنجه‌ای، ویژه هنر و اندیشه گیله وا، به کوشش محمد تقی صالح پور، تابستان۱۳۸۲