تاجِ نو

رخ داده تنم 
به اندام آهو 
هو... هو می‌کند 
  باد
جانبِ از هزار دره که می‌خزد 
جانبِ رو به پنج‌شیر
گرفتار
در آدابِ قبله‌گاه
آه 
آه از این زمین 
که دوزخِ  زیستن‌گاهِ ماست

هیچ می‌دانی 
هیچ بهشتی طول نمی‌کشد
و نه‌می‌عرضد
  به‌ کردار آدمی
که با چشم می‌‌چکاند
و با انگشتِ اشارت  که می‌بیند 
چیک!  چیک!  چیک! 
بی جیک 
جیکاجیک 
  که 
  می‌افتند 
هان!' نو آواز! 
تاج‌های جوان
  دور نمی‌افتد  بامدادان
که هراسی اگر که بود 
از بود نبود  نبود بود
بودی به غایت 
که افسانه سازند 
ها!  افسانه! 
از شاه  شاهِ جوان 
مسعود  مسعودِ دیگری 
دیگری  هان مسعودی
که به غایت 
 همیشگیِ آفتاب است 

نوزدهم شهریور(سنبله)۱۴۰۰ خورشیدی
ایران، رشت

https://www.instagram.com/tv/CTuBPaGK_pe/?utm_medium=copy_link

alireza_panjehee@ لوح فن‌پیج شاعر توسط ادمین

ar_panjeei@  لوح رسمی اینستاگرام شاعر