چاپ از اهرام، شعر غنایی علی‌رضا پنجه‌یی در روزنامه‌ی ایران

از اهرام

علی‌رضا پنجه‌ای

هوای زمستان خالی من است

از تو به سر می‌برم

                   این مسافرخانه را

راه راه این راه

                        سخت سخت است     می‌دانم

راهی جز یاری نیست

                         سد سدید این راه را

                         تا که بشکنم

                         از بامداد     تا تیره‌ی شبانه

                         بیا بشکوفم

                         در بهاران وعده‌گاهت

من همان زلیخای برده‌ی عشق توام

آفتاب عمرم

                بتاب بر من

۱۹ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی

https://www.instagram.com/p/CL6hXLuBwx4/?igshid=1phztu1zfw00t

دو شعر از  علی‌رضا پنجه‌ای همراه ترجمه به تورکی توسط کامیل قهرمان‌اوغلو

kamil qahraman oglu@

http://yeniqapi.com/wp-content/uploads/kamil-qehremanoglu-www.YeniQapi.com-.jpg
گناه

به کدام تن ارزد 
پیراهنی که خیس باران 
سبزه‌هایش قد کشیده‌اند تا این‌جا
چه بلند بالااند  
تن‌هایی که تن داده‌اند به پیراهن
مپوش    بکن    رها باش 
هم‌چون حوا   تبعیدی زمین 
چون آدم   آدم باش  
دنیا از سیب‌هایی پر است
که خداوند پرتاب می‌کند 
برای ما

علی‌رضا پنجه‌ای/ از کتاب کوچه چهرزاد، انتشارات نگاه، ۱۳۹۳

https://www.mefda.ir/d/2019/12/16/4/446396.jpg
                         ■■■

#ترجمه_به_زبان_تورکی_مدرن 


گوناهکار

بو یاغیشدان نمله نن کؤينک
هانسی گؤوده یه یاراشاندیر
یاشیللیقلاری بورا قدر بوی آتمیش دی
نقدر بویا بویلوقدیر
گؤوده لر گئیمیش کؤينه-یی
گئیمه!
چیخار و بوراخ اؤزونو
سورگون اولموش حوا سایاق
آدم کیمی اینسان اول
دونیا، 
آلمالارلا دولودور
بیزیم ایچین 
آللاه آتیر.


#ترجمه
#کامیل_قهرمان‌اوغلو 

#شعر
#قاباقجیل_شعر
#على‌_رضا_پنجه‌ای

kamil qahraman oglu@

رشت قدیمی


صلوة ظهر 
سکوتِ بی‌پرسشِ شهر 
طرح چابک یک لبخند 
صدای چرخ درشکه 
بر سنگ فرش خیابان 
_ دخترِ والي به خیاط‌خانه می رود  صدا:  بریده  بریده 
  شکسته  شکسته 
موذنِ بی‌تاب 
گل‌دسته‌های خشتی و ساروج 
مسجد لاکانی 
حاشیه‌ی سبزه‌میدان 
نم نمِ باران 
شهر  شهرِ باران 
طرحِ چابک یک لبخند 
بیرون زده 
از روسریِ دخترِ والی 
آوازِ عاشقانه‌ی جوانِ جنگلی 
در دامنه‌ی البرز 
از شمار ِ سپاهِ‌ کوچک‌خان 
یک جنگلی کم است 
_خائن ؟! 
نه  دل‌باخته به دخترِ والی

 #على‌_رضا_پنجه‌ای

قدیم زماندارلار رشت

گون اورتا آذانی
شهرین سووالسیز سوکوتو
بیر گولوشون چئویک دیزاینی" طرحی "
آت داشقاسینین تکرلرینین سسی
داش دوشه نمیش خیاوانلارا
-- والینین قیزی درزی توکانینا گئدیر، سس: پارچا، پارچا
     کسیک، کسیک
تاوانسیز آذانچی
ساروجلو و پالچیقلی گولدسته لر
لاکان مچیدی
یاشیل مئیدانین کناری
یاغیشلیق نمیشگنلیک
شه-هر، یاغیش شه-هری
بیر گولوشون چئویک دیزاینی" طرحی "
چؤله چیخدی 
والی قیزینین اؤرپه ییندن
گنج مئشه نین سئودالی ماهنیسی
البرز داغینین اتکلرینده
کوچیک خانین قوشونونون ساییندان
بیر مئشه لیی "جنگلی" آزدیر
--خایین؟!
والی قیزینی سئومه دی. 

#شعر
#شعر_پیشرو_ایران
#على‌_رضا_پنجه‌ای

                      ■■■

#ترجمه_به_زبان_تورکی_مدرن
#قاباقجیل_شعر
#على‌_رضا_پنجه‌ای


گون اورتا آذانی
شهرین سووالسیز سوکوتو
بیر گولوشون چئویک دیزاینی" طرحی "
آت داشقاسینین تکرلرینین سسی
داش دوشه نمیش خیاوانلارا
-- والینین قیزی درزی توکانینا گئدیر، سس: پارچا، پارچا
     کسیک، کسیک
تاوانسیز آذانچی
ساروجلو و پالچیقلی گولدسته لر
لاکان مچیدی
یاشیل مئیدانین کناری
یاغیشلیق نمیشگنلیک
شه-هر، یاغیش شه-هری
بیر گولوشون چئویک دیزاینی" طرحی "
چؤله چیخدی 
والی قیزینین اؤرپه ییندن
گنج مئشه نین سئودالی ماهنیسی
البرز داغینین اتکلرینده
کوچیک خانین قوشونونون ساییندان
بیر مئشه لیی "جنگلی" آزدیر
--خایین؟!
والی قیزینی سئومه دی. 


#ترجمه
#کامیل_قهرمان‌اوغلو

#شعر
#على‌_رضا_پنجه‌ای

گویه، علی‌رضا پنجه‌ای


 گویه
جهان سرشار سوء‌تفاهم است، و ما چشم‌ها ، زبان و گوش‌های این تماشاییم.

هشتم، اسپند ۱۳۹۹ خورشیدی

علی‌رضا پنجه‌ای

ساحل، چامه‌ای نو از علی‌رضا پنجه‌ای در روزنامه‌ی پیام عسلویه

https://www.instagram.com/p/CLhz9sfhvCo/?igshid=75wdyoe1bygd

🔺

✍️بابک شاکر

آزادی و آزاد اندیشی در این خطه از ادبیات ایران هماهنگ با انقلاب مشروطه ایران فراموش ناشدنی است ، که گیلان خزانه ی از زیبایی عناصر شعری ایران از ابتدا تا کنون است . به قول آدورنو کلید هر سهمی که هنر می‌تواند در دگرگونی اجتماعی داشته باشد، در دل چیزی نهفته است که آدورنو آن را «مضمون حقیقت هنری» نام نهاده است . یقین دارم که ظهور و بروز جریانات تازه ادبی به عنوان زیر بنای جامعه در شهر رشت و استان گیلان بسی متقدم تر از مشروطه رقم می خورد . گیلان را می توان حتی در شکل دهی نگرش های تازه ی فکری در کل کشور دید ، اگر حیات و ممات نوزایی و تجدد ، ایستادگی و مبارزه را بنگریم قطعا چشم پر می کند که این دیار خاستگاه ظهور و بروز تفکرات جدید به عرصه فرهنگ ، اجتماع و سیاست است، اما دوره بعدي كه خاص دوران پس از كودتاي  سال سي و دو است. دوره اي كه به تعبير شفيعي كدكني صدای "شعر اجتماعي خطابی"از برخی از شاعران به گوش مي رسد.در اين دوره است كه شاعران گیلان عمق مي گيرند و به جامعه نزديك مي شوند و در بين مردم حضوري با كلمات پيدا مي كنند.  همین امر شاعرانی بزرگ را به ادبیات ایران هدیه داد که شاید در ساختاری زبانی ابتهاج و در ساختاری دیگر علیرضا پنجه ای ، ضیایی ، ریحانی ، زنده یادان بیژن کلکی و منصور بنی مجیدی، شیون فومنی و ... را به ادبیات ایران هدیه داد .
شعر گیلان فردگرا نبوده و آنجا که فردگرایی غلبه دارد مورد‌توجه قرار نمی گیرد زیرا این خاستگاه اعتراضی و رمانتيسم‌ مبارزاتی ، محتوای مسئولانه و متعهدي در ادبيات ندارد .  ادبيت اثر وقتي متأثر از مقاطع تاريخی و اجتماعی دوران مي شود و از خود شاعر دور مي شود بحران سرايش ايجاد مي كند .
در این سو تر و نسل های بعدی جوانان شاعری برخاسته از همین پیشینه در شعر گیلان حضوری همواره داشتند ، شاعرانی چون مزدک پنجه ای ، حامد بشارتی ، حانیه متحیر و ... مجال اندک ... مزدک را اما شاعری متکی بر
«‌تز اجتماعی جامعه» یافتم ؛ شاعری که در  تقابل میان هنر و جامعه، آن‌قدر عمیق است که نظریۀزیبایی‌شناسی در آغاز و پایان خود دارد .
دیگر نمی توان‌شعر را در جغرافیا خلاصه کرد که شعر با خاستگاه جغرافیایی گیلان تأثیری در جغرافیای ایران و جهان دارد .
آدورنو بر این تأکید دارد که هنر به‌رغم این تقابل، وجود و تشخص خود را به جامعۀ بزرگ‌تری مدیون است که به جهت آنتی‌تزبودنش، به آن تعلق دارد. حتی خودبنیاد بودن هنر -استقلال نسبی‌ای که به آن توان مقاومت می‌دهد- با گرایش‌های اقتصادی و سیاسی‌ای امکان‌پذیر می‌شود که هنر سر ستیز با آن‌ها را دارد. 
این‌ خصوصیت را می توان به گزاره ای بسط داد که خسروگلسرخی دیگر شاعر و مبارز از دست شده به دست  ظلم‌شاهی بیان کرد آنجا که او دیگر از خود دفاعی نمی کند و از خلقش دفاع می کند . گزاره ای که یکبار بیان شد اما هیچگاه در زبان تکرار نشد . آری گلسرخی نیز از همین دیار پا به عرصه قلم گذاشت و دست افشان به سمت دفاع از مردمش رفت ... شعر امروز ایران مدیون گیلان‌ ِادبيات است ، چه همگام با تجدد و نوزایی در زیست انسان ایرانی باشد و چه هم راستای علقه های امروزین شعر با رویکردهای فرم گرایانه یا شعرهایی که جنبش های اعتراضی را در خود کلمه می کند که یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند، کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی‌زند...در ساغر تو چیست که با جرعه نخست....هشیار و مست را همه مدهوش می‌کنی.

‏‌‌‌‌‏‌‏‌‏‌‌‌‌‌‌‏‌🔸روزنامه پیام عسلویه  
✔️| روزنامه مردم استان بوشهر|
🔹شماره  ۱۶۱۰
🔸 یکشنبه ۳ اسفند‌ ماه ۹۹

https://www.instagram.com/p/CLhz9sfhvCo/?igshid=75wdyoe1bygd
ساحل

علی‌رضا پنجه‌ای

دلم برای خودم تنگ می‌شود
وقتی نیستم کنار خودم
که کنارترین کنارهاست
می‌خواهم بمیرم تا باور کنی
یکی هست که بی‌تو
دلش هوای خودش می‌کرد
من از چلچله
چند پر هم بیشتر فاصله دارم
تا خودم
هیچ از روزگار نمی‌خواهم
به‌جز  فرصتی که
کمی کنار خودم
کناری برای خودم  باز کنم
جایی قد یک کنار
اگرچه تنگاتنگ    برای خودم
۳۰ ابان ۱۳۹۹

www.payameasalooeh.ir

چامک چیستانه‌ای از علی‌رضا پنجه‌ای

چیستانه

غصه‌ها از بس زیاد شده‌اند
جای قصه‌ها را گرفته‌اند

د  ا  ز  ر  ه  ش👉
۱۵ بهمن ۱۳۹۹
#علی_رضا_پنجه_ای
#چامک
#چیستانه 
برای‌همه‌ی غم‌هایی که رهامان نمی‌کنند، به‌بهانه‌ی مرگ مترجم  آثار یاشارکمال، ناظم حکمت  و تاریخ عثمانی  دکتر ایرج نوبخت
https://t.me/Alirezapanjeei/3713
https://t.me/Alirezapanjeei/3712

خوانش شعر داروگِ نیما یوشیج آواز دیگر داروگ  علی‌رضا پنجه‌ای

خوانش 1

خوانش شعر داروگِ نیما یوشیج
آواز دیگر داروگ 
علی‌رضا پنجه‌ای
شاعر و منتقد

آرمان ملی، ۱۴دی ۱۳۹۹، صفحه ۱۱:

اوایل دهه‌ هفتاد بود که در مراسم بزرگداشت نیما، علی‌پاشا اسفندیاری پسرعموی نیما را دیدم. گمان کردم خود نیماست. او از نیما گفت؛ از نیمایی که سنتی می‌زیست و  در هنر و ادبیات مکاشفه‌آمیز و تا حدی جادویی و  جهانی و مدرن می‌اندیشید، گمان دارم نیما بیش از وامداربودن به ادبیات فرانسه که در بخش کوشش ادبی‌اش قابلیت تاویل دارد، در بخش تئوری و شعرگفتن بیشتر مرهون آن منِ خلاق و نخبه‌‌ مکاشفه‌گرش بود، انگار به کسوتی پیامبرانه ملبس شده باشد این انقلاب‌گر، هم‌او که حدود یک‌ قرن است به‌جز نظریه‌پردازی در شعر و هنر، بزرگ‌ترین منتقد ادبی و کاشف استعدادهای شعری و هدایت ایشان نیز محسوب می‌شود.
نیماشاعری ا‌ست که با زبان طبری، سبک‌ مازندرانی را با سبک‌ خراسانی که از مشترکات محسوسی در دی.ان.ای باهم برخوردارند، پیوند داد و از تزویج آن‌ زبان سنت‌مدار در فرمی هنجارشکنانه به شعری دیگر_ نه دفتر شعر دیگر که دهه‌ها بعد چند شاعر موج نو را گرد هم آورد_ رسید؛  درواقع شعر نیمایی نوعی شعر دیگر زبان پارسی ا‌ست؛ شعری که توانست  مشروطه‌ خود را پسابریدن شاعران از دربار و پناهیدن به ذات خیال (سبک هندی) و سپس مهاجرت به دربار هنرپرور هندوستان از سبعیت صفویه، و بازگشت شعر به‌دلیل ابتذال سبک هندی و رویکرد به زبانیت ساده و ادبیت مضامین فرخی و منوچهری و سعدی به مکتب بازگشت ادبی، عملی سازد، هم از این سبب خویشاوندی زبان طبری و خراسانی ابتدا منتهی به نوعی از متفرعات سبک بازگشت شد که رفته‌رفته خود را به‌نام سبک مازندرانی مطرح ساخت، بنابراین طبیعی‌ است که نیما با افسانه وضعیتی بینابین و دراماتیک را مطرح کند، مانیفست او افسانه بود؛ چراکه افسانه‌، ساز دیگری از شعر ، در وضعیت دیگر بود، شعری که رفته‌رفته پوسته انداخت...
و اما داروگ؛ در این شعر با وضعیتی که قابلیت تاویل در سبک خراسانی و هدف نیما یعنی سبک موسوم به مازندرانی دارد ، مواجه‌ایم، سمبل‌ها بی‌جان‌اند، اگرچه تاویل‌ها تحت‌الشعاع اتمسفر سیاسی زمانه‌اند، اما نیما در این شعر دارد به خشکسالی اشاره می‌کند، هم از این سبب شعر او از قابلیت عینی برخوردار است، در فولکلور شمال ایران نماز باران متداول بوده، حتی جانمازها را می‌شستند به نیت باران، ما در فواصل شعر می‌توانیم به  لوکیشن و جغرافیای اقلیمی و فرهنگی مضمون شعر دست یازیم.
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گرچه می‌گویند: می‌گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران.
قاصد روزان ابری، داروگ! 
کی می‌رسد باران؟
داروگ قورباغه‌ درختی که در باور شالی‌کاران و کشاورزان مانند حشره‌ای به‌نام سبزه‌قبا وقتی به نور خانه‌ها هجوم می‌آورند نشان باران دارند، نیز داروگ یا داره قورباغه یعنی قورباغه‌درختی نویدبخش باران است، در اینجا شاعر شعر �داروگ� را تا مقام ذکر و دعا تعالی می‌دهد؛ چراکه  محصول نزد کشاورز، مقدس است، جان‌بخش است  و اگرچه المعنی فی بطن الشعر و نه شاعر بااین‌همه، اما این‌چنین از هر قاصدکی به‌خصوص قاصدک اخوان‌ثالث که به‌تبع داروگ گفته شده و البته از سمبلیسم اجتماعی نیز برخوردار است، جنبه‌ مذهبی و سیاسی آن را نیز مدنظر قرار داد، اما تا تجربه‌ زیست در ییلاق نداشته باشیم مه را همان ابر در دسترس نمی‌فهمیم تا صورتمان از آن خیس نشده؛ نمی‌فهمیم که آن سوگواران همسایه نشان از خشکسالی‌ گسترده می‌دهد که پایین‌دست و بالادست را باهم در حسرت قطره‌ای باران نهاده است. تا شمالی نباشی و تا از فولکلور شمال آگاهی نداشته باشی و  بی‌اطلاع باشی از لابه‌لای کلمه‌ها، مشکل است برایت مواجهه با عینیت مخیل شعرهایی از این دست از نیمایوشیج!
حالا بیایند بگویند منظور شاعر روسیه است و انقلاب بلشویکی، نیما را در صف متمایلان به جنگلی‌ها نهند و لادبن هم که رسما گرایش چپ داشت و از سرنوشتش بی‌خبر، چه بسا در تسویه‌حساب‌های استالینی همراه حلقه‌ جست‌وجوگران عدالت! سیدجعفر پیشه‌وری کشته شده باشد تا نیما همچنان بخواند: �تورا من چشم در راهم� تا بشود  برای ما یوسف‌های گم‌گشته و موعود که به‌استعاره‌اش گیریم.
راستی را کشاورزان در اواخر قرن سیزده و اوایل قرن چهارده در خشک‌سالی چیزی نداشتند برای تناول، خاصه رعایا در فلاکت و فقر غذایی به‌سر می‌بردند، چراکه به‌ویژه در ییلاق و بالادست یوش مراودات در پاییز و زمستان دشوار بوده، هم‌ از ‌این سبب خشکسالی فاجعه و کربلایی می‌شد که نگو و نپرس، اگرچه با توجه به تاریخ پساشهریور ۲۰ و تبعید رضاشاه به جزیره‌ موریس و جنگ جهانی دوم ناگزیر می‌نماید که استنباط‌های سیاسی روشنفکران زمانه را هم در آن لحاظ دانست، اما به‌راستی چنین بود؟
نیما اگر دغدغه‌ تحزب داشت نمی‌توانست توده‌ای شود؟ آیا حق با پسرعمویش علی پاشا بوده که گفته نیما سیاسی نبوده و خاطره‌ای از تعلقات مذهبی نیما نیز برایم تعریف کرد، کما اینکه اشعار منتشرشده‌ پسا نامایاد طاهباز، خود مبینِ آن است که نیما هم مانند همه‌ جوانان آن زمان اگر تمایلات روشنفکرانه‌ متمایل به چپ داشته در حیطه‌ عدالت قابلیت طرح داشته و از اعتقادات مذهبی متداول سنتی و نه‌چندان غلیظ نیز برخوردار بود.

https://s16.picofile.com/file/8419900184/11.jpghttps://s16.picofile.com/file/8419900184/11.jpg

یلدا،  تازه‌یپ‌ترین چامه‌ی علی‌رضا پنجه‌ای

یلدا
 
حوالی خدا
ساکت‌تر از درون من است 
من 
مرده‌ی نه‌مرده‌ی رستاخیز در منم 
حوالی خدا 
تاریک‌تر از درون من است 
آفتابی که 
ساعت شماطه‌دارش نه‌زنگیده 
تا کامروا باشد 
از بس تا صبح 
برای این‌همه 
حافظ به تفال گرفته 
که نه‌می‌داند 
فردا دوشنبه‌ی بعد از دیدار 
با دخترِ گیسو بلندِ سیه‌چرده‌ی سُریانی‌ست 
با اناری در دست 
کنار چنگی که به‌دل این‌بار 
هی  دارد زخمه می‌زند 
بر زخم‌های این‌همه سال‌آسال 
که دیرم است دیر 
از بس‌که 
  به‌من 
  نه‌می‌رسی

 ۲۷ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی 
علی‌رضا پنجه‌ای
#علی_رضا_پنجه_ای
#یلدا
#یلدا_شعر
#شعر
#چامه
#poetry #rasht 
www.panjeei.ir
https://t.me/Alirezapanjeei
@alireza.panjeei

یلدا،  تازه‌‌ترین چامه‌ی علی‌رضا پنجه‌ای

یلدا
 
حوالی خدا
ساکت‌تر از درون من است 
من 
مرده‌ی نه‌مرده‌ی رستاخیز در منم 
حوالی خدا 
تاریک‌تر از درون من است 
آفتابی که 
ساعت شماطه‌دارش نه‌زنگیده 
تا کامروا باشد 
از بس تا صبح 
برای این‌همه 
حافظ به تفال گرفته 
که نه‌می‌داند 
فردا دوشنبه‌ی بعد از دیدار 
با دخترِ گیسو بلندِ سیه‌چرده‌ی سُریانی‌ست 
با اناری در دست 
کنار چنگی که به‌دل نمی‌زند این‌بار 
هی اما زخمه می‌زند 
بر زخم‌های این‌همه سال‌آسال 
که دیرم است دیر 
از بس‌که 
  به‌من 
  نه‌می‌رسی

 ۲۷ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی 
علی‌رضا پنجه‌ای
#علی_رضا_پنجه_ای
#یلدا
#یلدا_شعر
#شعر
#چامه
#poetry #rasht 
www.panjeei.ir
https://t.me/Alirezapanjeei
@alireza.panjeei

گویه:در باره‌ی جای‌گاه و  شخصیت ادبی دکتر رضابراهنی به‌مناسبت زادروزش، علی‌رضا پنجه‌ای

گویه: دکتر #رضا_براهنی کلان‌شهری‌ست که همیشه در کوچه‌پس‌کوچه‌هاش چیزهایی خاص برای دیدن هست ، او در   نقد شعر طرفه  نبود، در به‌رخ‌کشاندن  جسارت یک منتقد اما کم‌نظیر بود، شاعر طراز اولی نشد اگر چه برخی‌شعرهایش با اندکی اغماض خواندنی‌ست، او افعال جعلی مولانا را زیر ذره‌بین برد، اما ماهیتن جهان معنوی مولانا با بینش مادی او ناسازگار بود، هم‌از‌این‌رو  بین سکنات عارفانه‌ی حضرت محمد بلخی  و او همذات پنداری محال می‌نمود، اما الهام از حضرت مولانا و ایجاد ظرفیت‌های  نوذهنی  در مبانی نظری و فلسفی شعر، کار کمی نه‌بود، او بود که قانع‌نشدن و تقدس زدایی را به‌یادمان آورد، رمان‌نویس طرازاولی نه‌شد اما مجموعن شخصیت تاثیرگذاری در ایجاد انگیزه‌ی دیگرشدگی شد، و نیز  شاگردان کارگاهش را یاد ندارد تا برای خود مشق 《بزرگی》 کنند تا  هی با رانتِ 《شاگرد براهنی هستم 》از ژورنالیسم  و نوخاستگان کم‌آگاه امتیاز خواهی  نکنند.
با این همه فقدانش کمی تا قسمتی می‌تواند سیمای ادبیات معاصر را مه‌آلود جلوه دهد. جای او اما همیشه در ذهن کرسی استادی ادبیات دانشگاه‌های کشور  خالی‌ست.
  ۲۱ آذر زادروز خالق《 ایرانه خانوم》 است، دیر بپاید  و تناروانش درست ماند. ایدون باد!

۲۱ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی
#علی_رضا_پنجه_ای

گویه، درباره‌ی شاملو ، علی‌رضا پنجه‌ای

گویه: برخی شاعران شهاب‌اند، برخی ستاره و برخی ستاره‌ی دنباله دار شاملو دنبال هاش شهاب و ستاره و ستاره های دم‌باله‌دار تازه‌ای بر کهکشان شعر ما و جهان افزود،  انوشه یاد ماناد.

۲۱ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی، رشت
#علی‌_رضا_پنجه_ای

https://t.me/Alirezapanjeei/3696