ترحمه‌ی چند شعر از علی‌رضا پنجه‌یی در مجله‌ی عربی شیراز

ترجمه شعرهای علی رضا پنجه‌یی در مجله‌ی ادبی عربی شیراز

ترجمه‌ی چند شعر از علی رضا پنجه‌یی در

مجله‌ی عربی شیراز:

ترأس تحرير بعض المجلات المختصة بالأدب الفارسي والأدب الکيلاني. ترجمت قصائده الى العديد من اللغات ومنها الترکية والألمانية والسويدية والإيطالية والفرنسية والکردية. يقيم في مدينة رشت مرکز محافظة کيلان على الساحل الجنوبي لبحر قزوين. من مجاميعه الشعرية: على الضفة الأخرى من حدود الريح / الليل لا ينام / أرکض من ذاتي / النبي الصغير.

علي رضا بنجه ئي

تعريب: موسى بيدج

والآن في صعود

ونزول دائم

لکنها ليست سلماً

أو مصعداً

أنها عيوني

التي تراقبک

من شعر رأسک

الى أخمص قدميک

أحياناً من فوق

وأحياناً من تحت

وما الفرق؟

فجمالک أکثر جمالاً

جمالک

جميل جميل جميل جميل جميل.

من الحب... حتى

أنطوي على نفسي

مثل إبتسامة

أدور حولي دوماً

ليتني أرکن سريعاً

في زاوية على اليمين أم الشمال

مکتظاً بالدعکات المحببة

ولکنني لا أزال ...

کم رائحتک زکية
يا فم الحب
کم رائحتک زکية
فقد تمادي عمري بنکهتک
وليس لي الخلاص
کم رائحکتک زکية
يا فم الحب
کم رائحتک زکية.

طويت الإبتسامات کلها

طوت الإبتسامات کلها
وبکاءاتي محفوظة
طي الکتب
على الرفوف
بأمل وحيد
لعلک تعثرين
على أثر لدموعي المالحة
في کثافة الأسطر
فقد لاحظت أحياناً

بأنها تظهر على شاکلة
أول حرف من إسمک
وآنذاک
ستدرکين بجد
کم کنت أحبک بجنون!

لم يکن خيالک شمساً
لم يکن خيالک شمساً
کي تحصر الظلال
دونکِ
على هدوء النهار

حين القي نظرة
تضحکين
مازلت أتذکر لون عينيک
رفيف أجنحة فراشة
تقربني إليک
کنت تقولين إحتفظ بالشمع
في ذاکرتک
وإنس الوردة
وأنا بدأت أفقه

أن البيت کان ينقصه أنتِ!

دلالات
علی_رضا_بنجه_ئی

منبع: لینک را لمس کنید👇:

ترجمه شعرهای علی رضا پنجه‌یی در مجله‌ی ادبی عربی شیراز

مسافرخانهء بهشت گیلان علی‌رضا پنجه‌ای  چاپخش شد

‍ 🔸منتشر شد

◽مجموعه شعر

🔺مسافرخانهء بهشت گیلان

◾علی‌رضا پنجه‌ای

*بهشت گیلان* نام مسافرخانه‌ای در شهر رشت بود که در کارگاه ذهن شاعر بدل به مسافرخانه‌ای شد که به‌بهانه‌ی مسافرانش از جای‌جای تاریخ، بتواند فضایی متفاوت در شعر امروز ایران رقم بزند. منثوره‌ای که یارای جای‌گزینیِ چهارچوب منظوم منظومه در ادبیات امروز ما داشته باشد. هر اطاق دریچه‌ای‌ست برای روایت شاعرانه از یک داستان، داستانی که نخ ارتباطی‌اش با تاریخ شهر، و دغدغه‌های شاعر و ادبیات گره خورده است . *بهشت گیلان* یک منثوره‌‌ است نه البته مانند منظومه در شعر کهن؛ این تازه‌ترین آفرینه‌ی علی‌رضا پنجه‌ای‌ست. این مجموعه را می‌توان یک منثوره‌ی نوبنیاد و پیشنهاد دهنده به‌شمار آورد، که با زبان نثر روایی، درون‌مایه‌ای شاعرانه و گاه با خطی داستانی سروده شده. می‌شود سر نخ روایت سیال ذهنی را در اطاق‌های این مسافرخانه‌ی استعاری و مجازی واجست؛ چاشنی این مجموعه نگاه تاریخی، ادبی و سیاسی‌ است که در چند گونه، با بن‌مایه‌ای دراماتیزه، گاه با زبان نقد، مضمون طنز را در فرمتی چندریخته و چندشکلی وا می‌نماید. این کتاب هشتاد و هشت صفحه‌ای در قطع رقعی با طراحی روی جلد مرتضی زاهدی به قیمت ۵۰ هزار تومان توسط انتشارات دوات معاصر منتشر شده است. برای تهیه‌ی کتاب در صورت تمایل می‌توانید با دفتر فروش انتشارات دوات معاصر، دایرکت اینستاگرام انتشارات یا تلفن همراه : ۰۹۱۱۱۳۶۱۳۰۰ تماس حاصل نمایید.

اينستاگرام انتشارات دوات معاصر:davatmoaser@

فروشگاه اینترنتی:

پخش:صدای معاصر : sedayemoaser@

 پخش کتاب سی‌بوک: www.30book.com

 

کتاب، ثروت امن از علی‌رضا پنجه‌یی

کتاب، ثروت امن
گویه:یک کتاب شعر از زیست پر هزینه‌ی شاعر آغاز می‌شود، او بیش از هر کارمند و کارگری با هر تپش قلبش و تمام وقت سرباز ادبیات است، شاعر از کنار هیچ نوشته و منظری سطحی نمی‌گذرد به چیستی و چرایی آن نظر دارد، گاه حتا در خواب نخستین کلمات شعر بر زبانش جاری می‌شود، درست است از خواب شیرین‌تر نداریم اما نزد شاعران این باور 《دیگر》 است و از شعر شیرین‌تر نداریم، اولویت او سلامتی‌آش حتا نیست ، بل‌که شعر است، او داوطلب مرارت و رنج است ،بیمار که می‌شود می‌پندارد  شاید حکمتی  در این بیماری هست، شاید روزگار خواسته من درد این جماعت را با تن و جانم لمس کنم  تا زبان‌ دردشان باشم.
وقتی کتابی چاپ می‌کند یعنی از چند قلویی که در جنین دارد یکی را متولد کرده و  احساس سرخوشی دارد و در فکر قل‌های دیگری‌ست که آبستن است، ۲: بنابراین وقتی کتابی از او چاپ می‌شود انتظار حمایت دارد، سربازان بی ادعای ادبیات را دریابید. حال ادبیات اصلن خوب نیست، ادبیات که راکد بماند فرهنگ و اقتصاد و اخلاق جامعه رو به سقوط می‌رود، خرید و هدیه‌ی کتاب در بازدیدها و جشن‌ها و چشم‌روشنی‌ها هدیه‌ی چشمه‌ای‌ست که طلا و جواهر از آن می‌تراود. کتاب‌خانه‌های خانه‌های ما نیاز به مخفی شدن در گاو صندوق ندارند، زمانی ناگزیر به فروش چند دیوان از اشعار قدما شدم قیمت بیست ریالی‌شان را پنج‌هزار تومان فروختم، خب کم از سود سکه نداشت برایم، آن‌ها آسوده و بی هراس از دست سارقان اموال  در گوشه‌ی کتاب‌خانه  ما را نگاه می‌کنند. اگر با چشم دل ببینیم کلمه‌هاشان در فضای خانه  در حرکت‌اند ، و دارند به ما و اعضای خانواده هنر زندگی یاد می‌دهند.
۹ امرداد ۱۴۰۱
علی‌رضاپنجه‌ای

کتاب، ثروت امن یک کتاب شعر از زیست پر هزینه‌ی شاعر آغاز می‌شود، او بیش از هر کارمند و کارگری با هر تپش قلبش و تمام وقت سرباز ادبیات است، شاعر از کنار هیچ نوشته و منظری سطحی نمی‌گذرد به چیستی و چرایی آن نظر دارد، گاه حتا در خواب نخستین کلمات شعر بر زبانش جاری می‌شود، درست است از خواب شیرین‌تر نداریم اما نزد شاعران این باور 《دیگر》 است و از شعر شیرین‌تر نداریم، اولویت او سلامتی‌آش حتا نیست ، بل‌که شعر است، او داوطلب مرارت و رنج است ،بیمار که می‌شود می‌پندارد شاید حکمتی در این بیماری هست، شاید روزگار خواسته من درد این جماعت را با تن و جانم لمس کنم تا زبان‌ دردشان باشم. وقتی کتابی چاپ می‌کند یعنی از چند قلویی که در جنین دارد یکی را متولد کرده و احساس سرخوشی دارد و در فکر قل‌های دیگری‌ست که آبستن است، ۲: بنابراین وقتی کتابی از او چاپ می‌شود انتظار حمایت دارد، سربازان بی ادعای ادبیات را دریابید. حال ادبیات اصلن خوب نیست، ادبیات که راکد بماند فرهنگ و اقتصاد و اخلاق جامعه رو به سقوط می‌رود، خرید و هدیه‌ی کتاب در بازدیدها و جشن‌ها و چشم‌روشنی‌ها هدیه‌ی چشمه‌ای‌ست که طلا و جواهر از آن می‌تراود. کتاب‌خانه‌های خانه‌های ما نیاز به مخفی شدن در گاو صندوق ندارند، زمانی ناگزیر به فروش چند دیوان از اشعار قدما شدم قیمت بیست ریالی‌شان را پنج‌هزار تومان فروختم، خب کم از سود سکه نداشت برایم، آن‌ها آسوده و بی هراس از دست سارقان اموال در گوشه‌ی کتاب‌خانه ما را نگاه می‌کنند. اگر با چشم دل ببینیم کلمه‌هاشان در فضای خانه در حرکت‌اند ، و دارند به ما و اعضای خانواده هنر زندگی یاد می‌دهند. ۹ امرداد ۱۴۰۱ علی‌رضاپنجه‌ای

گفت و گوی روزنامه‌ی آرمان _دکتر نادر مسلمی با علی‌رضا پنجه‌ای

علی‌رضا پنجه‌‌یی در گفت وگو با 《آرمان ملی》: 
نقد برآیند فلسفیدن است

*گفت و شنید با علی‌رضا پنجه‌یی* دکتر نادر مسلمی(دکترای ادبیات فارسی، شاعر، ترانه‌سرا و خوش‌نویس):

روزنامه‌ی آرمان ملی، ۵ امرداد ۱۴۰۱، ص ۷:

■دکتر نادر مسلمی،آیا چامک یک شعر روایی است، یعنی روایتی است که راوی نقل می کند؟

□وضعیت اتمیک ماهیتن رخصت روایت  کلان  نمی‌دهد، اما تحلیل و هرمنوتیک متن و  بینامتنیتش گاه اگر چه در چند کلمه خود روایتی کلان از متن در پی خواهد داشت.‌ با این همه ذات چامک با روایت منافات ندارد، منتها تحلیل مشخص از شرایط مشخص باید داشت. از کودکی در باره‌ی نقاشی‌اش پرسیدم پس آدم‌های این خونه‌ی  کجا هستند، چرا نکشیدی، گفت دودکش‌ها را نگاه کن دارند دود می‌کنند، پس آدما تو اتاق‌ها هستند. ذهن یک کودک را ببینید چه‌گونه  از خرده روایت کلان روایت رصد می‌کند، بازگویی هنری و خلاقانه و نمادین بینامتنیت آن نقاشی هم‌چو روایت در چامک خاص است. 

■چگونه چامک را نقد کنیم و در نقد به چه مقوله‌هایی باید دقت کرد و اساسا بر چه اصولی چامک را می توان نقد و بررسی نمود؟

□نقد هر آفرینه بر اساس دیتاهای خود آفرینه و با نه یک سنگ محک همه‌کاره صورت می‌پذیرد، با این تاکید می‌توان گفت که هر آفرینه سنگ محک خود دارد، مقوله‌ی نقد دانش و مطالعات همه‌جانبه می‌طلبد، و جَنَمی خودبسنده می‌خواهد، لزومن تحصیلات آکادمیک از کسی منتقد بار نه‌می‌آورد، کارشناس چرا ، یعنی بر اساس گواهینامه‌ی صادره می‌توان این‌جا و آن‌جا مدعی برخورداری از تحصیلات مرتبط شد، اما این گواهی‌نامه مانند بسیاری از عزیزانی که تصدیق رانندگی دارند اما لزومن دارای تبحر در رانندگی نیستند، پس تحصیلات و حتا مطالعه‌ی آزاد مبشر منتقد ادبی نیست، البته مطالعه، سطح و دید هر آدمی را ارتقا خواهد بخشید، اما منتقد شدن جَنَم و جوهره و استعداد مورد لزوم خود را می‌طلبد؛ با این پیشاسخن خواستم به‌افزایم، ادبیات از زمره علوم انسانی‌ست و ساز و کارش با علوم نظری تفاوت ماهوی دارد، در کار نو بر خلاف قالب‌های سنتی که پیش‌تعریفی دارند برای نقد و بررسی‌ خود چه به لحاظ آرایه‌های لفظی و چه معنوی و مباحث پیرامون علم عروض و قافیه، در انواع شعر منثور همان آفرینه مصالح خاص سازه‌ی خود را در اختیارتان قرار می‌دهد، هم از این رو در خروجی آفرینه‌ی تولید شده می‌توان دید که در کمیت و کیفیت تا چه قدر آفرینش‌گر توانسته آفرینه را به 《اثر》 ارتقا دهد، ورنه هر آفرینه لزومن بدل به اثر نمی‌شود.‌ مطالعات همه جانبه در انواع ادبی، تاریخ و سیر تطور تاریخ تمدن، فلسفه، بهره‌ی کارآمد از آفرینه‌ها در رشته‌های متنوع، ارتقای سطح زیباشناسانه، شناخت انواع هنر و ادبیات دوره‌های حیات بشری و صرف تمامیت زندگی و گذشتن از لذت زندگی عادی مردم و حصر خانگی خود، و رنج‌های بسیار که در کفه‌ی نگاه معمول جز جنون نامش را چیز دیگری نمی‌توان نهاد، همه و همه‌ی زندگی تو عصاره‌ی‌است که این معشوقه‌ی تمامیت‌خواه _شعر_از تو می‌ستاند، در قیاس با آن‌ها که زندگی عادی می‌کنند، گیر آدم چیز قابلی نمی‌آید، مگر که با محک و عیار جنون بتوان به سنجه‌اش گذاشت. نقد بی شناخت این همه امکان ندارد. کار شاعر سیاحت و مطالعه‌ی بیرون و درون خود است، از رمان تا سیننا، تا عکس و نقاشی تا موسیقی و نجوم و فلسفه و الی ماشاءالله، شاعر مولدی وسیع‌الطیف و جامع‌الاطراف است، همه‌ی اکتسابات او و معلومات متخذه ذره‌ای بی جوشش درونش در خلق 《اثر》 موثر نخواهند افتاد. نقد در مداومت این همه رنج است که به بار خواهد آمد. در واقع توفیق خاص رفیق رفیق هموست ولا غیر. در نگاهی گذرا شما با مطالعه‌ی مبانی نظری مطروحه و مطالعات بینارشته‌ای ، و در محک با عیار الگوها خواهید توانست به نگاه چالش‌گر معطوف شوید و چون نقد برآیند فلسفیدن است و فلسفیدن یعنی چالش‌گری و ظن به همه چیز ، بنابراین با ارتقای سطح آگاهی در مبانی نظری و نمونه‌ها و مطالعه‌ی متون و گفت و گوهای نخبگان خواهید توانست گوش هوش خود را به فربه‌گی چالش‌گرانه نزدیک بگردانید. هر چامک به شما می‌گوید که با توجه به مصالح در اختیار و امکانات نیز چه‌قدر توانسته‌اید هوش را به فربه‌گی هوش نخبه‌گان نزدیک گردانید.

■چامک در وضعیت خاص و عام یعنی چه؟

□چامک در وضعیت خاص، همان یک چیز دیگر است. چامک که در معنای عام خود  پیشنهاد شده به کلیه‌ی شعرهای قدمایی هم‌چون دوبیتی ، رباعی و...اطلاق شود و نیز به ترجمه‌ی اشعار کوتاه جهان در زبان پارسی مانند هایکو و هر شعر مینی‌مال ،  نیز در وضعیت نوآورانه به تمام گونه‌های شعر  کوتاه ؛  و  چامک خاص نیز به شعری اطلاق می‌شود  با شاخصه‌ی اتمیک و همان گونه‌های کوتاه که با حفظ وضعیت اتمیک،   آفرینش آن شعر کوتاه  آرزوی هر شاعری با سطح زیبایی‌شناسی روزآمد ، نوآورانه و پیش‌رو است، مانند  جمله‌ای که در مراودات روزانه متداول است که:《 این هم شعره! اما این شعر  یه چیز دیگه‌ست.》، چامک در وضعیت خاص، همان یک چیز دیگر است. تفاوت این دو چامک عام و خاص را می‌توان در انگاره‌ای به زر و زرگری(چامک عام) و گوهر و گوهری(چامک خاص) متصور شد.

■استاد پنجه ای بزرگوار آیا شعر امروز را می‌توان ادامه‌ی شعر موسوم به دهه‌ی هفتاد دانست یا این که مسیر دیگری پیشاروی شعر امروز قرار دارد و به‌طور کلی شعر امروز را می‌توان محتوایی دانست یا زبان‌گرایی هنوز بر شعر امروز حاکم است؟ خصوصا شعر چامک، در واقع شعر چامک امروز چه وضعیتی دارد؟

□شعر اکنون به نسبت گذشته و آینده دارای شاخصه‌هایی برای تاویل است. پدیده‌ی شعر متاثر از انواع پدیده‌هاست، جامعه، زیست‌بوم، وقایع، اقتصاد، سیاست، تاریخ، فلسفه، فرهنگ، و هنر زبان و ادبیات و عوامل ژنتیک هم البته می‌تواند در آن نقش‌مند ظاهر شود. هیچ شعری در اکنونیت خود پا در هوا نیست، و ریشه در پدیده‌های یاد شده دارد و هر کنش تبارشناسانه که بر وجوه جوهره به‌افزاید،بی شک نقش‌مند است در آن. پیش از مطرح کردن میل برخی در مصادره‌ی همه‌ی کوشش‌های یک دهه در عرصه‌ی شعر به نفع جمعی نوآمده که اغلب با مراجعه به نخبگان ویژه‌گی‌های آفرینه‌هاشان را رصد کرده و سپس با مهندسی معکوس سعی کردند دستاوردهای ایشان را به نام خود رقم زنند.باید گفت البته این دسته از نوآمدگان آن زمان که الان خود نام‌آور شده‌اند به ما مراجعه کردند که ما می‌خواهیم ملاحظات متفاوت در شعر امروز را مطرح کنیم و از ما هم خواستند تا این کارشان را تایید کنیم. این‌ها نوآمده بودند و غوغاسالاری در اتمسفر ژورنالیسم زمان اصلاحات که به هر نابلدی امتیاز نشریه داده بود و ایشان هم به‌جای بهره از بزرگان _به‌واسطه‌ی در امان ماندن از بار هزینه_ سراغ تازه‌کارهای جویای نام رفتند، و البته آن‌ها هم فی‌التبع قدرت تمیز سره از ناسره نداشتند و نتیجه آن شد که سبب مطرح شدن این جماعت عجول و البته برخی از ایشان با استعداد اما کمتر اخلاق‌مدار شدند، در واقع حرکت شعر موسوم در دهه‌ی هفتاد از دهه‌ی اول توسط نیما آغاز شده بود و سپس در دهه‌ی چهل به اوج خود رسیده بود و پسا دهه‌ی پنجاه که دهه‌ی رکود بود در دهه‌ی شصت بسترهای ظهور متفاوت را فراهم آورد و در دهه‌ی هفتاد در اتمسفر اصلاحات توانست از فضای متکثر و موسع برای جولان بهره ببرد، سپس در دهه‌ی هشتاد به سمت اعتلای مضمون‌گرایی کشانده شود و سپس در اواسط دهه‌ی هشتاد با فراهم شدن بستر لازم ایجاد امکانات و در اختیار بودن اپلیکیشن‌های تحت نت گر بگیرد و شعله‌ور شود؛ تا این‌که در دهه‌ی نود شاهد تعالی شعر مضمون‌گرا، و در پی آن شعر زبان، باشیم. و البته مانور انواع شعرهای چند رسانه‌ای. و اما جانم برای‌تان بگوید که خود من در آغاز شعر موسوم به هفتاد در سال ۱۳۷۰ دو مجموعه شعر همزمان منتشر کردم《 برشی از ستاره‌ی هذیانی》 با پیشنهادهای معطوف به رتوریک و زبانیت که بسیاری از شاعران جوان و برخی منتقدان آن زمان به اثربخشی آن اذعان داشته‌اند، دکتر براهنی در مجله‌ی تکافو در معرفی آن‌ها به رسیدن کتاب به زبان مستقل اشاره داشت، نیز کاظم کریمیان در متن مقاله‌ی《صدای پای دگرگونی شعر امروز 》به شعرهایی با صدای پای تازه در اشعار ده شاعر که یکی آثار مرا نشانه رفته بود، اشاره داشت. نقش دکتر فرامرز سلیمانی، دکتر رضا براهنی که با کتاب خطاب به پروانه‌ها و سپس با مقاله‌ی من دیگر شاعر نیمایی نیستم، در حوزه‌ی تئوری کم کم خود را به جریان شعر هفتاد رساندند، نیز علی بابا چاهی علی‌رغم دیر رسیدن به کاروان شاعران شعر هفتاد در نوع معطوف به خود توانستند با شعرهای در وضعیت دیگر خود را به این کاروان برسانند. البته نقش علی بابا چاهی در معرفی خیل چهره‌های نوآمده‌ در مجله‌ی آدینه در دهه‌ی شصت و هفتاد کم نیست، اگرچه شعر او ربطی به جریان‌سازی در شعر هفتاد نداشته باشد چرا که شعر او خود به تنهایی اثرش بین جوان‌ها کم‌تر از جریان هفتاد نبوده است نیز تاثیر آشنایی نسل نوآمده در دهه‌ی هفتاد به ویژه نوآموزان کارگاه شعر دکتر براهنی در طرح مبانی نظری نو در زبان با توجه و تکیه به ملاحظات عرفانی و زبانی مولانا جلال‌الدین بلخی در خلق افعال جعلی و نوکارکردهای آن، و برآیند مطالعات دکتر براهنی در حوزه‌ی طرح مبانی فلسفه‌ی نظری زبان و پیوند آن با کارکردهای نوآورانه در ادبیات شعری اگر چه بین موتیف اشعار دکتر براهنی و شاعران نوآور هفتاد تفاوت ماهوی بوده است. اما می‌توان گفت روی‌کرد دکتر براهنی از یک‌سو شدیدن پست مدرنیستی در یک بررسی قیاسی ، هیستوریکال و تبارشناسانه بین آفرینه‌های دکتر براهنی، باباچاهی که بیش‌تر پسامدرنیستی‌ست هم‌چون رویایی و برخی شاعران موج نو ما را به چگونگی و حقیقت ادعا تا واقعیت بیش‌تر رهنمون خواهد شد. در واقع تاثیر رویایی و سپهری و احمدرضا احمدی بر برخی از شاعران موسوم به شاعران دفتر 《شعر دیگر》 نسبت به براهنی و بابا چاهی نقش‌مندتر ظاهر شدند. حتا نقش فروغ و نصرت در روند تکوینی جریان شعر موسوم به شعر مضمون‌گرا و نه لزومن شاعران شعر ساده، نقش پر رنگ‌تری داشتند. پاری... از جمع نوآمده‌ها در سال ۷۲ و ۷۳برخی از آن‌ها آمدند تا ما آن‌ها را به رسمیت بشناسیم که گفتیم خود راه بگویدت که چون باید رفت،جالب است برخی از این عزیزان تازه در سال ۷۳ نام‌شان در حد پاسخ به خوانندگان و ستون شکوفه‌ها مطرح بودند که از اتمسفر رسانه‌ای دهه‌ی اصلاحات بیش‌ترین فرصت طلبی را مغتنم شمردند و از فقدان حافظه‌ی تاریخی مخاطبان سود جستند و خود را در حد لیدر جریان مطرح کردند. البته درویش خصالی برخی پیش‌کسوتان به طرح و اثبات ادعای غوغاسالاران کمک شایان کرد. در سال ۷۳ به این دوستان جوان‌تر از ما گفتم: شما اگر آثاری شاخصه‌مند ارائه دهیدجای نگرانی ندارد با همان ارایه‌ی کارهای‌ شاخص‌تان، شاخص جلوه خواهید نمود. در همان آغاز دهه کتاب دیگر من که سال ۱۳۷۰ همزمان با 《برشی از ستاره‌ی هذیانی》 توسط پخش نشر چشمه توزیع شد در سراسر کشور 《آن‌سوی مرز باد》 بود که اغلب شعرهای کوتاهش کمتر شبیه کارهای کوتاه نو دیگر بود، نخستین چامک‌های این کتاب پیشتر در دهه‌ی شصت در مطبوعات مهم‌ هم‌چون 《آدینه》، دنیای سخن، چیستا و ویژه‌ی هنر و ادبیات کادح چاپ شدند، در واقع واضع چامک خود از نخستین شاعران دیگر نویس از دهه‌ی شصت بود که اوج آن در سال اول دهه‌ی هفتاد دستمایه‌ی نوآمده‌گان واقع شد، نو آمده‌هایی که هنوز نتوانسنه‌اند از امام‌زاده‌ی هفتاد دل بکنند و سراغ خدای‌گان نو و نوآوری‌های از نو روند. در واقع ما شعر بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نو و صد نداریم، ما شعر در دهه‌ی بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و... داریم، همان‌گونه که در گفت و گوهای متعدد نشریات بارها در دهه‌های پیشین گفته‌ام.

■شعر در دهه‌ی هفتاد چگونه بود؟

□شعر در دهه‌ی هفتاد شامل انواع شعر مضمون‌گرا و اغلب در اتوریته‌ی طرز شاملویی بوده . کم کم شعر با محوریت زبان و گونه‌های دیداری‌ و سپس شعر حرکت، شعر اشیا، طنزهای شاعرانه با عنوان فرانو و شعرتوگراف، شعردیجیتال، وسط‌چین، شعر مربع، شعر نشانه، شعر رنگ، شعر مدور، چیستانه، شعرپستال، و گونه‌های کانکریت و خواندیدنی و اجرا شعرهای خاص کوتاه که از دهه‌ی پنجاه با نام من گره خورده بود و در دهه‌ی‌ پنجاه ، شصت و هفتاد و در دهه‌ی هشتاد با نام چامک نام‌گذاری و احراز هویت شد، نیز شعرهای چند صدایی، و.... جلوه‌ نمودند. جالب است دوستان نوآفرین بدانند که وقتی سومین کتاب شعرم《 برشی از ستاره‌ی هذیانی 》 در اوایل سال ۱۳۷۰ منتشر شد، عده‌ای گفتند آخر قاچی از ستاره‌ی هذیانی هم مگر داریم؟ و بنای تمسخر نهادند، بعدها برشی از مقاله‌ی...، برشی از کتاب... ، برشی از فیلم.... و.... فراوانی و بسامد گرفت.می‌خواهم بگویم جامعه‌ی دل‌بسته و قانع به سنت ، چه سنگ‌ها که پیش پای نوآوری نمی‌اندازند. اما در دهه‌ی هفتاد به‌ناگاه گرایش‌های متجددانه و نوآورانه به دنبال تکثر ترجمه و راهیابی آن متون به بازار کتاب، موجاموج سبب بخت‌یاری کتاب‌های تئوریک و مبانی نظری و فلسفه‌ی زبان تاویل متن بابک احمدی و مقالات ترجمه شده در نشریات متعدد سبب گرایش بیش‌تر به این روی‌کرد نو _علی‌رغم نقد آسیب‌شناسناسانه‌ی منتقدان نشریات متعدد دوران اصلاحات_ شد ، نیز در پراکنش این روی‌کرد تاثیر بسیار گذاشت و از طرفی موجب افسارگسیختگی بی حد و مرز و معرفی غوغاسالاران و بدل‌کاران به جای ستارگان شد.

■آیا می‌توانیم بین دو شعر چامک و سپید یک مرز مشخصی تعیین کنیم . معیار ما برای این تشخیص چه چیزهایی می‌تواند باشد؟

□قیاس مع‌الفارق است، قیاس بین کل و جز، چامک سپید یعنی شعر کوتاهی که به چهارچوب و شاخصه‌های شعر طرز شاملویی وفادار است. اولن طرز شاملو طرز مختص شعر کوتاه نبوده، طرز او بهره از آرکاییسم، استفاده از افعال به شکل مصدری، آهنگ تراوشیده از قافیه‌ی درونی به‌جاگزینی قافیه‌ی کناری و قرابت به نثر بیهقی‌ست. در کمال تاسف طیف‌بندی اشعار نو به شکل صحیح کم‌تر بین نوآمده‌ها تبیین یافته است. به زعم من: شعر نو ما با نام نیما تدوین یافت. شعر نیمایی دارای مرزبندی شاخص بین خود و انواع شعر کلاسیک است، شعری که از خط قرمز تساوی مصاریع گذشت و به قافیه درای دیگری بخشید و چگونه دیگر دیدن را و از خود نوشتن را یاد شاعران ما داد، شعر نیمایی اما هنوز در ایران دهه‌ها می‌توانست به خودآرایی بپردازد تا این‌که شاملو در واقع دست به یک کودتای مخملی زد و توانست در کوتاه‌ترین زمان طرز خود را به طرز غالب شعر نو در عصر تجدد ایران بدل کند. در واقع او به اندیشه‌ی نیما شتاب چنداچندی بخشید برای استیلایش و توانست با سویه‌ی پیشنهادی خود راه‌های میانبر بسیاری پیش پای شعر نو ایران بگذارد. شعر طرز شاملویی که به غلط معادل شعر سپید فرنگی‌ها شهرت گرفت، معادلش همان شعر آزاد است. چامک در هیات یک نام و عنوان برای مخاطبه، یعنی شعر کوتاه و در قواره‌ی یک وضعیت در شعر ما یعنی شعر کوتاهی که درصد خلوص جوهره‌اش بالاست. شعر کوتاهی که آدم با درنگ در آن پی به ذات نخبه و کم‌نظیرش ببرد.

شب‌به‌خیر، از علی‌رضا پنجه‌یی

در لینک‌های زیر تصویر شعر هست:

https://t.me/davat1394/12893

https://www.instagram.com/p/CgQv5cbq_DC/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

چامک سنتی رباعی از علی‌رضا پنجه‌یی

یک چامک سنتی (رباعی)

اندازه‌ی خواب‌های من تن‌هایی
فردا که روی دوباره هم می‌آیی
این بار که رفته‌ای نگفتی رفتم
کی نامه‌ی نا نوشته را می‌خوانی

۲۴تیر۱۴۰۱

 

گویه:خاطره‌ها

گویه:

همه‌ی ما خاطره‌های هم‌ایم
هر عیش در آن  و دم تمام می‌شود، اما
این آرزوها و خاطره های ما هستند که ما را زنده نگه می‌دارند
.

۹ تیر ۱۴۰۰

علی‌رضا پنجه‌یی

کرسی خطابه ، شعری نو روی‌کرد از علی‌رضا پنجه‌یی

 

کرسی خطابه :
*سلام دوست بزرگوار من!
بخش شعر امروز گیلان را برایتان میفرستم. اگر جایی از شعرهای شما مشکل چاپی دارد، لطفا بفرمایید تا هنوز چامه به پخش نرسیده، رفع اشکال شود. ممنون* 
امضا ضیا ساعت ۲۲:۴۱ ۷تیر۱۴۰۱ وتساپ
 پاسخ چامه‌نگار:

حساسیت‌های سرطانی مرا در شعر 
چه‌گونه توانی پیشا چاپ اصلاح کنی؟ 
با این همه 
درد بزرگ 
دردهای کوچک را خط می‌زند و می‌گذرد 
من هشت روز است 
که در تب و لرز می‌سوزم 
اکنون چه‌را 
چه‌گونه را 
چگونه چاره کنم 
پله‌کان‌های لب‌پریده را؟ 
فاصله‌های شکننده و ناخوانای_ شعر را؟ 
چه‌را؟
حالا که آب از سر چاپ و تدوین گذشت؟ 
بی که زنده‌گیری شود این غریق لاکردار؟
با این همه
این چامه‌ی جدید من است 
تقدیم ضیاء ضیا باد   
بادا باد!
۸ تیر ۱۴۰۱
علی‌رضا پنجه‌یی

روزگار نامراد شعر و علم / داستان پر آب‌چشم  یک شاعر ، علی‌رضا پنجه‌ای

روزگار نامراد شعر و علم         

داستان پر آب‌چشم  یک شاعر  

ضمیمه‌ی فرهنگی #روزنامه‌_ایران ، #علی_رضا_پنجه‌_ای ، دوشنبه ۲۶ اردی‌بهشت ۱۴۰۱

هــر آدمی روزهای ســختی در طول  
زندگــی‌اش خواهــد داشــت، انــگار  
اجتناب‌ناپذیر است، این تلخی‌ها، و اما  
این روزهای ســخت در زندگی 61 ساله 
من کــم که نبوده، اگرچــه در این چند  
ماه اخیر شــده: »یکی داســتان است  
پــر آب چشــم«، من ته‌تغــاری خانواده  
و یکی یه‌دونه پســر! در هشت‌ســالگی  
پدرم را که از دســت می‌دهم، پدری که  
سال اول دبستان نام مرا پارسی، فرانسه  
می‌نویسد در مدرسه انوشیروان تبریز که  
مدیرش یک کشیش چاق‌وچله بود، پدر  
خود از نخستین فارغ‌التحصیلان زبان  
فرانسه  در مدرســه عالی زبان‌های خارجه 
رشت بود. او در اوایل دهه بیست از این  
مدرسه فارغ‌التحصیل شده بود و پیش  
از اســتخدام در وزارت کشــور مــدرس  
زبــان فرانســه در وزارت فرهنــگ بود.  
شــاید علت پرداخت سه‌ماه از حقوقش  
برای کلاس اول دبســتان من بی‌ارتباط  
به علاقه خودش به زبان فرانسه نبوده،  
او به‌نقــل از خواهــرزاده ســوگلی‌اش  
پروانه‌خانم، دوست داشت علی‌رضایش  
قاضی شــود، که خب نمی‌دانســت که  
هشت سال پســامرگش آه مظلومیتش  
ِدامن‌گیر پسر رضاخان می‌شــود، و  
پسرش انقلابی می‌شــود و بعدها  
کلی برای تحقق آن هزینه می‌دهد، اما  
نوه پســری‌اش دستکم وکیل می‌شود  
تا آرزوی پدربزرگ را کمی توانسته باشد  
محقق کند. 
داشــتن مشــاغل کاذب و فقــدان  
کار همســنگ با شــخصیت و موقعیت  
اجتماعــی و هزینه زندگــی گریبانگیر اغلب جوانان بود که ناخواسته جنگی هم به کشور انقلابی‌شان تحمیل شده بود، او هم از این  
ســبب. ازاین رو  مدام چرخه زیســت ما از روال و
 
زنجیــره و دندانــه بیرون زده و اســباب  
زحمــت ما می‌شد؛ هم از این رو  در  
۵۲ سالگی هشت‌ســال زودتر از موعد  
بازنشســته شــدیم، از بس به ما خوش  
می‌گذشــت و البته زمانی نگذشــت که  
شــدیم ســردبیر دوهفته‌نامــه دوات که  
صاحب‌امتیاز و مدیرمسوولش پسرمان  
بــود، و چه‌قــدر دیر ما شــدیم صاحب  
نشــریه! زمانــی که دیگــر کلک و پرمان  
بالــکل ریخته شــده بود و تحریــم و ده برابر  
شــدن قیمــت کاغذ مــا را کــه از ابتدا  
سوبســید می‌دادیــم، بــرای ماندن در  
اتمســفر فرهنگی و اجتماعی بین سال‌های ۹۴ تا ۹۸ و انتشار  
نشــریه‌ای که حالا دیگر با پاندومی قرن هم  بُر خورده بود و درآمــدی هم کــه به‌هیچ‌وجــه  
نداشــتیم، بنابراین  نســبت به هزینه سرسام‌آور  
نشریه‌ای که می‌خواســت برای مردم و  
قشــر فرهنگی بماند و از سنگ‌لاخ‌های  
پیش رو بلکه بتواند راه باریکی دست وپا  
کند تــا بی هیــچ شــایبه و حاشــیه‌ای  
به کشــف اســتعدادها و انعکاس آرای  
شــاعران، نویســندگان، هنرمنــدان و  
فعالان زیســت‌بوم و فرهنــگ زادبومی  
بپــردازد. هم از این رو درصدی از درآمد  
کل اعضای خانواده را اختصاص به کار  
فرهنگی عام‌المنفعه داده بودیم، اما در  
دو ســال پیش دیگر چنین توانی باقی  
نماند بــرای ما که بتوانیم دســت‌وپایی  
در ایــن مکاره‌بــازار هزینه‌های هنگفت  
بزنیم. خاصه با افزایش قیمت کالاهایی  
کــه اولویــت اول و لارمــه ســبد زندگی  
روزانه خانواده بود. 
و امــا خبــر از خــود خــودم: جانم  
برای‌تــان بگوید که آن تلخی یادشــده  
در اول متــن، از بهمــن ســال ۱۴۰۰
حادث آمد تا هــر بلایی که فکــرش را  
نمی‌کردم، ســرم هوار شود و ســبب بشــود  
در ۲۱ اســفند ۱۴۰۰ در بیمارســتان  
لبافی‌نژاد با تشــخیص سرطان بدخیم  
کلیــه، کلیــه راســت و ملحقاتــش را  
برداریــم؛ در واقع نفرکتومــی رادیکال  
کنیــم و خبچون در رشت  فــوق تخصــص اورولوژی  
که نه از گلســتان نشان داشــت و نه از  
قداست نامش اثر، پیشنهاد بیشرمانه داد که:
جســارتن ۶ میلیون تومان بایــد بیاورید  
نقد و نه با کارت‌کشــیدن تا ســپس ۱۸ 
اسفند عمل‌تان کنم در هتل بیمارستان  
رشــت، و آن‌لحظه بدترین لحظه‌ی زندگی‌ات بود و طوری که همه‌اش با خودت تکرار می‌کردی یعنی می‌شود خواب باشم و از خواب که پا بشوم نفس راحتی بکشم؟ اما واقعیت تلخ بود و جناب ناپزشک به‌ناچار ســرطان بدخیم را از روی  
سیتی اسکن  زد تو ســرت تا گیج شوی در بی‌کسی خود، او کاملن حرفه‌ای توانسته بود جو را مدیریت کند به نفع آن‌وقت که بگوید به تو آن زمان که بی هیچ سرمی از مقام آدمیت و سوگند زیرپا لگدکوب شده  آماده شده تا نان  
فانتزی ســفر خارجه‌اش را بزند تو قاتق  
ســرطانت! شــنیدن بدخیمی سرطان  
همسرم را سرخ کرد و گیج دور خودش چرخ می‌خورد، می‌شد این را از بی‌قراری‌اش فهمید، گفتن  این‌که شما یک توده‌ی بدخیم تو لگنچه‌ی کلیه‌ی راست‌تان دارید که باید عمل شود یک‌طرف  و بدتر از آن آن پیشنهاد بی‌شرمانه هوار شد تو سرم،  اگرچه می‌دانســتم علت کم‌کردن وزنم  
نباید بــه قــرص دیابت ارتباط داشــته  
باشــد، اما پزشــکی کــه در ویزیت اول  
ویژه نوروزی »دوات« که روی جلدش تصویر  شــاعر  نامــیه.الف.سایه( ابتهــاج) و کتــاب 《عشــق اول》  
مــن پرفروشترین کتابم تقدیمش شده بود لابد به‌اندازه‌ی کافی با زمان داشت تا با شــخصیت  
یــک خدمتگــزار بی‌ادعــای فرهنگی  
آشــنا شــده باشد، راستی را شــرم نکرد از مطرح 
کــردن زیرمیزی! آن پزشــک بداخلاق  
کــه می‌گفت عمل ســنگینی اســت و  
سه‌ســاعت ونیم در اتــاق عمل خواهید  
بود، نبود در تهران وقتی من شــش ونیم ســاعت  
در اتــاق عمل بودم و ده ســاعت جمعن 
با احتســاب زمان ریــکاوری که پس از  
آن با حالی نــزار وارد بخش مراقبت‌های  
ویژه 《آی.سی.یو 》شــدیم و بعد سه روز  
در بخش جراحی اورولوژی، ســنگینی 
عمل را به محض انتقال به آی.ســی.یو

دریافتم. 
شــب اول گویی در قعــر جهنم بودم  
اما پرســتار که فرشــته‌ای به‌نــام آقای  
گلچشــمه فریادرس همه بود و شــگفتا  
که من در رشــت و تمام دنیا با پزشکان  
بزرگواری آشــنا هســتم که آبــروی این  
صنــف هســتند، اما در  تهــران تا رشــت و  
بالعکس تا اکنون مدام از اســفندماه از  
این دکتر و متخصص به متخصص دیگر  
و این آزمایشگاه و آن مرکز تصویربرداری  
و ســونوگرافی بــه آن دیگــری در تردد  
هســتم.  دسترسی به جراحم منوط به هزینه‌کرد سفر تا تهران است و وسیله‌ی ارتباط جمعی حتا مجازی  نیست برای  مواقعی که نیاز به مشورت هست،  در این مــدت خوشــحالم که  
خودم با مشــاوره دوســتان پزشــک دلسوزم در  
کشــف بیماری ســهیم بــودم و ذره‌ای  
نگرانی ندارم از نام بیمــاری، خودم در  
شــعرهای چاپ‌شــده در کتاب 《 عشق همــان اویم اســت》 با نــام 《وصفت 》
گفته‌ام
«ســرطان منی »کتابی که سال  
۱۳۹۳ توســط انتشــارات نصیرا چاپخش
شــده است. در حــال حاضر کلافــه‌ام از این  
همه بررســی کلیه دیگرم  و ســایر اعضا و  
اینکه با این نخوردن‌ها چگونه ۲۱ کیلو  
وزن ازدست‌شــده را می‌توان دست‌کم  
دو تا سه کیلواش را جبران کرد. 
الان مشــغول نمونه‌خوانــی کتــاب  
منثــوره »مســافرخانه بهشــت گیلان«  
هستم که آن را به انتشارات دوات معاصر  
سپرده‌ام و شــعرهایم را که بیش از هزار  
صفحه اســت با عنوان »سک سک‌های  
عاشقانه« مجموعه انواع شعر، چیستانه  
و... که تحویل دوســت شاعر بزرگواری  
در تهران اســت، تا ناشر بتواند فراخ‌بال  
از آن، شــعرهای موردنظر را اســتخراج  
کند، بر اســاس آخرین تماسم با ایشان،  
قــرار شــده اردی‌بهشــت تحویل ناشــر  
داده شــود و البتــه حــدود چهــار هزار  
صفحه شــعر و یــک رمــان نیمه‌تمام و  
گفت‌وگوهــا و نقدونظرها و ترجمه‌های  
پراکنــده در لپ‌تاپــم منتظــر فرصت از  
نقاهت بیماری‌اند تــا در عمر باقی بل،  
بتوانم
 «  هندســه‌ی موج »، «  نبش کوچه  
تلفنچی 
» و چند کتاب دیگرم را تدوین و  
به دست ناشر برسانم، و اما در نمایشگاه  
امســال مجموعــه شــعر   
 « از خویــش  
می‌د‌‌وم  
» از انتشارات هرمز را خواهم داشت.

https://t.me/davat1394/12800
www.panjeei.ir

#روزنامه_ایران 
#روزنامه_نگاری 
#شاعر

https://www.instagram.com/p/Cdl7YvbKtQj/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

https://www.instagram.com/p/Cdl7YvbKtQj/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

نامه، چامکی از علی‌رضا پنجه‌ای

نامه

از من به منی که بودم 
خداحافظ

۲۵ اسپند ۱۴۰۰
تهران،  بهارشیراز

علی‌رضا پنجه‌ای