کبوترانی که جلد نبودند چامه‌ای تازه از علی‌رضا پنجه‌ای در باره‌ی حادثه‌ی اتوبوس خبرنگاران

 

کبوترانی که جلد نبودند

هیچ خاطره‌ای از کنار ما نمی‌گذرد
تا تلخ
نماندمان 
این همه‌ی زندگی را
که حسرت قهقهه گذاشت
بر  دل 
آی
اتوبوسی که می‌گذری بی ما
از جاده‌ها
خاطرات نسلی 
که سوخت  سوخت را
در سینه‌کش جاده‌های مرگ
به‌خاطر بسپار
و  نگو که
این‌جا کجای ناکجاهای بیغوله‌های جهان بود
زوزه بکش زوزه بکش
زخم کبوترانی که جلد نبودند 
کم که کمت نیست
تا این سینه نریزد به‌پایت هزار مروارید  آهیده 
پشت شرم  تپه‌ها 
جیغ جیغ شقایق‌ها 
در کوردید چشم‌انداز  
برای همیشه گم بمان
اگر چه آفتاب خود
بی‌گواه ِ این‌همه واقعه
تلخ
نمی‌گذرد

که《حکایت هم‌چنان باقی‌ست》
۳ تیر۱۴۰۰

https://www.instagram.com/p/CQel8lIhdF1/?utm_medium=share_sheet

ارس تازه‌ترین چامک نوروز ۱۴۰۰ علی‌رضا پنجه‌ای

https://www.instagram.com/p/CMwvb9upsuo/?igshid=1cdtve5t0kkdi

ارس
به عنبرِ جان
نگاهم 
گاهی‌ست 
به‌جایی 
که نیستی
که بدانی
چه‌قدر مانده 
تا دوستت دارمی 
که بدانی...
 سوم فروردین ۱۴۰۰ خورشیدی 
علی‌رضا پنجه‌ای
#علی_رضا_پنجه‌_ای
تابلو رنگ و روغن: اثر نینا پنجه‌ای @nina_panjehee
 @panjehee.mazdak عکس از: مزدک پنجه‌ای
@alireza.panjehee
www.panjeei.ir
#ارس  #آراز
#چامک
#عاشقانه
#غنایی
#تغزلی
#ایران
#افغانستان
#تاجیکستان
#آذربایجان
#شعرکوتاه

@anbarkhoshsohbat

ترجمه‌ی شعر یلدا علی‌رضا پنجه‌ای به تورکی توسط کامیل قهرمان‌اوغلو

یلدا ______

حوالی خدا ساکت‌تر از درون من است

من مرده‌ی نه‌مرده‌ی رستاخیز در منم

حوالی خدا تاریک‌تر از درون من است آ

فتابی که ساعت شماطه‌دارش نه‌زنگیده

تا کامروا باشد

از بس تا صبح برای این‌همه حافظ

به تفال گرفته

که نه‌می‌داند

فردا   

دوشنبه‌ی بعد از دیدار

با دخترِ گیسو بلندِ سیه‌چرده‌ی سُریانی‌ست

با اناری در دست

کنار چنگی که

به‌دل این‌بار هی دارد زخمه می‌زند

بر زخم‌های این‌همه سال‌آسال

که دیرم است     دیر

از بس‌که به‌من نه‌می‌رسی

۲۷ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی

#علی_رضا_پنجه_ای

#شعر #شعرنو #شعر_ترجمه #ترجمه_تورکی

■■■

یلدا "چیلله" _____

تانری اطرافی ایچیمدن داها ساکیتدی

من

ایچیمده کی

دیریلمه نین اؤلو

اؤلولری تانری اطرافی ایچیمدن

داها قارانلیقدیر

بیر گونش ساعات گئدیر

قوتلو اولماق یئتردن سحره

کیمی بوتون بونلار ایچین

فال توتوبدی حافیظ کیم بیلمیر

صاباح گؤروشدن سونرا بازار ائرته-سی

"دوشتبه" بویو" اوزو" قارا

اوزون ساچلی قیزی اولان سوریالیدیر الینده

نار بو دفه یارا وورماسی یانیندا

اوریی یارالاییر

هیی بوتون بو ایللرین یارالاری

اوزه رینده گئجدیر،

چوخ گئجیکدیر بؤيله-کی چاتمیرسان منه...

   2016   17dekabr

1397/9/27   

  #شعر #قاباقجیل_شعر #شعر_پیشرو_ایران #عليرضا_پنجه‌ای #علی‌_رضا_پنجه_ای #چئویری #دوکتور_کامیل_قهرمان‌اوغلو

@davat1394 @worldpoem

جاودانگی در ۵ گذرا بازخوانش شعر۰۰۷ نصرت رحمانی نوشته‌ی  علی رضا پنجه ای


جاودانگی در ۵ گذرا
بازخوانش شعر۰۰۷
 
علی رضا پنجه ای

به‌نقل  از:خبر کتاب هفته، سردبیر  محمد ولی زاده،شنبه هشت اسفند۹۴،جاودانگی در ۵ گذرا، علی رضا پنجه ای، صفحات ۲۷تا۲۹:https://t.me/worldpoem/623
نصرت در خصوص شعر دیداری نیز آزمون محتاطانه ای داشته  است، اگرچه طاهره ی صفارزاده شاعر آوانگارد و پبشرو در خصوص کانکریت آزمون های قابل تاملی از خود برجا نهاده  و نسخه ای نه چندان قلب شده اما درنگ خیز در حوزه ی شعر دیداری ارایه داده است ،لیک نصرت نشان داده که حتی در نمونه شعرهای دیداری اش _ قایم به ذات _ از باورها ی خوبش دور نشده است، هرچند   نه مانند آفرینه های صفارزاده پبشرو، اگر چه  در گونه های دیگر شعرهایش نیز می توان استقلال شاعر شعرسیاه را واجست:
شعر ۰۰۷ چنین آغازی دارد*1
نوشتم:۵
گفتم:
_شعری برای تو
لبخند مرد!
اندوه خیمه بست 

بی باورم!/عزیز!
هرعدد شعری ست 
و_۵ _ شعر عددهاست_ شکل قلب_
_ ۵۵_  بیتی ز تک غزل عاشقانه ای ست!
نفرین به عشق فسون جاودانه ای ست

بی باورم! عزیز!  
هر عدد شعر ی ست 
و_ ۵۵۵۵_ آه.، 
سرخ و سپید
زرد و سیاه

هرگز سرود اتحاد ملل نبست
نفرین به احتمال محالی است
بی باورم! عزیز! 
هر عدد شعری ست

حتی_۰۰۷_
مقدس ترین ترانه این نسل مبتذل
یا_۱۱۸_
عنوان انتظار!
بی باورم! عزیز!  
هر عدد شعری ست
و_۱۳_ 
تک شعر شعرهای عددهاست
منفور و نحس
چون سرنوشت من

بی باورم! عزیز! 
هر عدد شعری ست
از_۰_تا۰۰۰۰۰
اندوه مرد 
وسواس خیمه زد!
گرینه اشعار نصرت رحمانی / انتشارات مروارید/ چاپ چهارم ۱۳۸۵/ شعر ۰۰۷/ از کتاب میعاد در لجن/ ص ۱۳۷تا۱۳۹*2 
  بازخوانش شعر:
شعر پیچی ندارد که نتوانی ازش به سلامت عبور کنی،چندان ملایم است که آن سوش نیز به سهولت دیدنی ست. اشاره به پنج وارونه که شکل قلب به دست می دهد و بدیهی ست که مستفاد گردد ۵ نماد و سمبل عشق است. یعنی با اختصار و رعایت اقتصاد کلام هرجا عدد ۵ دیدید بر اساس جدول  معادل نشانه هایش برابر عدد 5  بنویسید :دوست ات دارم یا عشق؛ خود گوید: "نوشتم ۵ /گفتم: _شعری برای تو" و بی فاصله قطعیت می بخشد: "لبخند مرد!" نتیجه نیز می گیرد با صراحت تمام: "اندوه خیمه زد" یعنی از وقتی که عدد ۵ را نوشتم عاشق تو شدم و از همان دم شادی از زندگی ام رخت بربست و چنین ادامه می دهد:" اندوه خیمه بست" و نمی گوید اندوه گین شدم، بلکه:   غم چادر به پا کرد،یعنی نه زیر سقف خانه که چادر یا همان خیمه  با هم  زوج عشق شدیم!
 نصرت را شاعر شعر سیاه نامیده اند البته شاعرانی که از پس کودتای ۲۸ امرداد زیست شاعرانه داشته اند،چه مانند اخوان که در شعر جاودانه ای چون  زمستان اعتراض کردند و چه مانند نصرت که  نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ) در جهان بینی شان خانه کرد او خود در گفت و گو  با ویژه ی هنر و ادبیات کادح*3 اذعان داشته بود که بیش از نیما از  هدایت متأثر بوده است و هدایت نیز در پس زمینه ی حهان بینی اش همواره تاثیر بلافصلی از کافکا  حک شده بود. پس عدد۵ اگر دیدیم یعنی با صراحت و نه باژگونه معنی می کنیم: دوست ات دارم و  عاشق شدن که نتیجه اش در آن سوی تساوی یعنی: افسردگی و چادر زدن غم(خیمه بستن) در خانه ی عشق ؛ در این پاراگراف به خوبی موقتی بودن عشق با چادر زدنش( خیمه بست) تصریح شده، چون خودآگاه شاعر بر اساس بن مایه های اعتقادی اش رمز جاودانگی عشق را موقتی بودن آن می داند نه پایداری اش،چه بسا با کاربرد خیمه بستن اشاره به نماد  خمسه ی(5) نظامی که مثنوی سومش در باره ی لیلی و مجنون است   نیز دارد  . در پاراگراف دوم شعر نیز تاکید می کند،تاکید در شعر نصرت جز نقش موسیقایی سرآغاز پاساژ و گذرگاه دیگری برای مفاهیم در نظرگرفته شده ی شاعر دارد.او به بی باوری خود اذعان دارد و  ۵ را در پاراگراف پیشین نماد عشق و دوست ات دارم شناسانده و اکنون در میان اعداد معادل شعر می داندش و تاکید مجدد دارد به شکل قلب؛  می گوید شکل قلب نه خود باژگونگی سپس می افزاید به همین مناسبت پس ۵۵ یک بیت از تک غزل عاشقانه ای ست و نتیجه می بخشد به مخاطب که " نفرین به عشق فسون جاودانه ای ست " همان گونه که گفتیم او عشق را ماهیتا موقت می داند، و جاودانگی اش را نه به او نسبت می دهد، که به فسون: نفرینش را نثار به عشقی می کند که فسون( افسون) جاودانه ای ست. و عاشق محو و مات و گول که قدرت و اختیار ازش سلب شده است.
در پاراگراف سوم باز بی باور است و باز هر عدد را شعر ی داتسته و این بار چهار عدد۵ را یعنی ۵۵۵۵ را با دریغی شاعر انه"آه" باز بی باوراست به این نمادها ی دوست ات دارم که به هر رنگی که باشد اگر چه سرخ نماد عشق آتشین؛ سپید نماد خوشبختی؛زرد تنفر و؛ سیاه، شوربختی  ،در پاراگراف چهارم: و البته رنگ ها نماد رنگین پوستی بشر، نیز هست و حتی سرخ نشان و نماد انقلاب گری، سپید صلح و آ رامش،زردتنفر و سیاه سرنوشت شوم و نحس، این چهار عدد۵ را نیز نشان باهمیدن ملت ها نمی انگارد و نفرین می فرستد و باز تاکید به بی باوری دارد ، تا‌ برسد به این که هر عدد یک شعر است؛  در پاراگراف پنجم حتی به فیلم جیمزباند ۰۰۷ که زمانی در جامعه رخنه کرده بود و نماد پوشالی قدرت و سرپوش سرخوردگی جوان ها شده بود یورش برده و با کاربرد مقدس برای این که7 نماد شانس است  و وقتی۰۰ در کنارش قرار می گیرد ، می شود: ۰۰۷  که نمادی برای  ابتذال آن را می انگارد، او بر این سیطره  تاخته و یک مفهوم پارادوکسیکال از آن ارایه می دهد. نگاه کنید:" مقدس ترین ترانه این نسل مبتذل " و چنین  است که عبارتی غیرقابل پیش بینی در شعرش رخ می نماید، و حتی اشاره به ۱۱۸ اطلاعات تلفن دارد که نماد انتظار می شود .در پاراگراف شش باز هم بی باور است و باز هر عدد را یک شعر می داند و ۱۳ را به واسطه ی بن مایه ی تفکر پوچ گرایی (نیهیلیسم) تک شعر شعرهای عددها می داند یعنی ۱۳ عدد نخبه و مورد علاقه ی اوست،چرا که   لابد علی رغم "منفور و نحس" بودن " چون سرنوشت من" در پاراگراف پایانی باز شاعر تاکید به بی باوری دارد و این که هر عدد یک شعر است و نتیجه و مخلص کلامش" از۰ تا ۰۰۰۰۰/ سپس گوید" اندوه مرد/ وسواس خیمه زد" چنین پایان غیر مترقبه را تنها از نصرت شعر می توان سراغ گرفت، جالب آن که چند نقطه اش بی نهایت خوانده می شود نه این که در خوانش شعر بگوییم از ۰ تا.... و حرف ا مطنطن پژواک داشته باشداو رندانه" لبخند مرد/ اندوه خیمه بست"  را در آخر پاراگراف اول بدل به حسن ختامی خاص  می کند،چرا مگر او شاعر شعر سباه نبست؟ پس چه را با نگاه امید شعرش پایان خوش می پذیرد؟ می توان چنین پنداشت که رندی او در بی نهایت و 5 های آن نهفته است و علت این که وسواس چادر زد باز تعدد عشق هایی ست که گذراست.گفتیم در کارگاه ذهن او راز جاودانگی عشق در گذرا بودن آن نهان است در شعرهای دیگر هم این نگاه در او ریشه دارد:" وفاکن تا رها گردی ز دستم" در دوبیتی های مجموعه ی سراب،یا  جای دیگر گفته:" با هر که دوست می شوم/ احساس می کنم آن قدر دوست بوده ایم/ که دیگر وقت خیانت است".
هم از این رو جهان بینی نصرت نخبه و ممتاز مانده است
.  
_________________________________-
1* ۰۰۷  نام مخفی مامور MI6 شان کانری ست در جیمزباند.
2 * با عکس  روی جلد  که سال۱۳۷۰ از شاعر گرفتم،عکس دو نفره نیز با دوربین زنیط E2 از نصرت و من، پسرش آرش گرفته است.
3* تیر 1367
۳۰ بهمن۱۳۹۴

هشدار! کرونا از اکنون تا پیک پاییزه منتظر غفلت ماست

خود را سهل‌انگارانه در اختیار کووید ۱۹ قرار ندهیم
#دوات، #هشدار:
اجتماعات مردم در وضعیت کرونایی کم کم می‌رود که باز و بازتر شود، از سویی پس از این‌همه دوری آدم‌ها از هم، میل به بهره و گاه سوءاستفاده از رهاشدگی، طبیعی‌ به‌نظر می‌رسد، ولی  دوستان! مراقب کرونا در پیک پاییزه‌اش باشیم،  احساس می‌شود احساسات آدمی در پیک بعدی دارد کار دستش می‌دهد؛ عدم رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی و رها کردن وسواس مفید دست‌شستن و ماسک زدن در فضاهایی که امکان رعایت فاصله به حداقل می‌رسد یا فضاهایی با سقف بسته،  در شواهد موجود این رهاشدگی  پس از محدودیت‌های ماه‌های اخیر، یکی از مصائب و مخاطرات  پاندمی‌ کووید ۱۹  به‌شمار می‌رود، البته احساسات آدمی نمی‌گذارد آدمی‌زاد  عقلانی و عمیق به‌اندیشد، و از هم دور بمانند  و همین نکته،  نکته‌ی مهمی است که امکان و احتمال  تلفات‌گیری  بیشتر کوئید ۱۹  در اواخر  تابستان را که وصل می‌شود به نخستین ماه پاییز فزونی بخشد، تلخ است اما باید باور کنیم در حال حاضر هیچ امتیاز مثبتی جز تجربه‌ی بیشتر و  فهرست کردن بایدها و نبایدها  در خصوص ویروس کووید ۱۹ به‌نفع جوامع انسانی مترتب و حاصل نشده  است،  بل کاملن مشهود است که این ویروس مرگ‌بار دارد دوره‌ی طبیعی از روند تکویتی خود را  سپری می‌کند.  پس بهتر است و  جا دارد ضمن فهم موقعیت جدید که امکان تجدید قوای بیشتر را نصیب بشر نموده، بدون راه دادن هراس غیر منطقی، حداقل‌های پروتکل‌های پاندومی را رعایت  کنیم، ما در صورت رهانیدن خود از هرگونه محدودیت و رعایت نکات بهداشتی، جز جان عزیز خود، جان و خاطرات شیرین‌مان با عزیزان‌مان  را نیز به مرز نیستی و مخاطره نزدیک خواهیم ساخت. همان‌گونه که اغلب دستگیرمان شده، این بیماری و ویروس بسیار ناشناخته است و نداشتن شناخت کافی از دشمن همیشه خطرناک بوده است. به‌هم فرصت تجدید قوای روحی و روانی بدهیم، اما خود را ول و رها و سهل‌النفوذ نشان ندهیم برای کووید ۱۹ که ویروسی فرصت‌طلب است. امید که رعایت ما سبب شود جامعه‌ی انسانی با آسودگی لازم و تحمل خسران کمتر، داروها و واکسن‌های  استاندارد و مورد اعتماد برای مقابله با کووید ۱۹ را هرچه سریع‌تر فراهم سازد. ایدون باد.
۱۰ خرداد ۹۹

#علی_رضا_پنجه_ای
#davat1394
#دوات

چامک؛ بایدها و نبایدها

چامک؛ بایدها و نبایدها

علی‌رضا پنجه‌ای در پاسخ به اخگر کرفکوهی مدیر سایت چامک در خصوص  چامک؛ بایدها و نبایدها گفت: چامک مصغر واژهٔ پارسی چامه(شعر) است، که با استفاده از حرف کاف  تصغیر‌  توان و پتانسیل پوشش تمام شعرهای کوتاه و کوتاهه‌های شعری را دارد.

این نام پیشنهاد در معنای عام خود تمام انواع کوتاهه‌های  شعر نو نیمایی، منثور(سپید، موج نو، حجم، گفتار، حرکت، انواع شنو دیداری و دیداری: شعرپستال، مربع، چیستان نو،شعر رنگ، وسط‌چین، کانکریت،   ...)،  و نیز انواع شعر کوتاه در قالب‌های قدمایی مانند یک‌مصراع، تک بیت، دوبیتی، رباعی و... را شامل می‌شود، اما در معنای خاص،  چامک راه دست‌یابی به ظرفیت‌های روزآمدِ قشنگ‌‌شناسانه‌ی شعری را بر مخاطبان خود نمی‌بندد، چامک در ژانر روزآمد خود مدام در حال نوشدگی خودبه‌خودی‌ و  آپدیت شدن است. چرا که استتیک ذاتن  جامد نیست و روح‌پذیر است، بنابراین مدام می‌تواند تغییر ظرفیت یابد؛ درست مانند لوبیای سحر آمیزی که امروز تا زانوی ما رشد کرده و چندی بعد بلندتر از ما و چندی بعدتر سر به آسمان می‌ساید. و آسمان به آسمان سقف به سقفش افزوده می‌شود. چامک به افق‌های دست‌نایافتنی در جهان شعر نظر دارد و هر نقطه‌ی پایانش نقطه‌ی آغاز است: نو از نو! بنابراین آوانگاردیسم و پیشروی شاخصه‌ی حیاتی چامک خاص است.   و از مهم‌ترین شاخصه‌های این اشعار موجز بودن است.این ایجاز علی‌رغم رعایت اقتصاد کلمات که فراوانی‌ش سبب تطویل و تضییع معیارهای قشنگ‌شناسانه‌ می‌شود، از اهمیت دوچندان برخوردار است. نیز  عنصر نابه‌هنگامی و ایجاد شگفتی از شاخصه‌های یک چامک به‌روز شده است. چامک امروز از ظرفیت‌های دیحیتال انواع اپلیکیشن‌ها،اینترنت و ملاحظات تحت وب دیداری و چندرسانه‌ای بهره‌ می‌برد.و در آتی نیز از امکانات زمان خود،  در واقع هر چامک برای دور شدن از معنای عام به خاص باید راه صیقلی در معیارهای قشنگ‌شناسی و استتیک زمانه را بر خود هموار کند. و به پیش رو نظر داشته باشد،  هرگونه رضایت از معیارهای زیباشناسه‌ی زمانه درجازدگی‌ست و با ذات پیشروی و ضد نماد و الگو شدن چامک منافات دارد. بهترین و تراش خورده‌ترین چامک با نقد خود گویی که مستعمل و گندیده شده مخاطب را به راضی نبودن از وضعیت موجود خود و آینده‌ی خود و چامه‌نگار  فرا می‌خواند. خاستگاه چامک اکنون است و خواستگاه آن بی‌افق و بی‌مرز. اگر چه هر کوتاه شعری  چامک عام است، منتها برای چامک خاص ، چامکی که همچون مروارید در کف صدف باشد باید به اندازه‌ی ظرفیت‌های زیباشناسانه خود از چامک امتیاز گرفت.بی که غره شد که زیباترین مروارید در کف من است چه دریا و اقیانوس بسی مروارید زیباتر از زیبا نیز در کف صدف‌های خود دارد.باید در جست و جوی آن "ذات پنهان" تا نفس داریم  از پای ننشینیم.

چامک لزومن معنامند نیست، اگر چه  چون گل بوییدنی‌ست. چامک با پیش‌فرض‌ها درک شدنی‌ نمیشود. برای رسیدن به هسته‌ی اتمیک آن نیاز است که ابتدا بر اساس هر چامک به ساختارش پی‌برد. هر کس به‌قدر وسع قشنگ‌شناسی خود از چامک بهره می‌برد. 

کرفکوهی خواست وی چند نمونه‌ی موفق از چامک‌های خود  را  به‌عنوان واضع وضعیت چامک  و نقش آن تبیین کند.

پنجه‌ای نمونه‌های زیر را ارایه‌داد:

چامک۱:

پشت این‌همه لبخند:

سُک!   سُک!

چامک ۲

کلمات همه

سرریز ِ خیابانِ من بود

چامک۳ وصف‌العشق:

سپیده‌ی

بی شبم

چامک۴ وصف‌الحال:

اکنونم

بی‌تو هرگز

چامک۵

خیزش ابرها!

مردمک‌ها!

چامک۶ شیطنت:

_:سنگ ریزه ای به شیشه خورد

_:باور نمی کنی
گاه عشق‌هم  
به سرش می زند...
_:بی‌خوابی!

چامک۷:مجنونِ فروغِ آتشین

آتش‌نشان
ابراهیم گلستان است
۳ بهمن۹۵

از کتاب در دست تدوین:

سُک‌ سُک‌های عاشقانه

 

گفت و شنود با علی‌رضا پنجه‌ای:جامعه‌ی ما شعر زیاد می‌خواند، اما منتظر اثر است

جامعه‌ی ما شعر زیاد می‌خواند، اما منتظر اثر است

گفت و شنود با علی‌رضا پنجه‌ای

 

ویژه نامه­ ی خورشید دومین سال جایزه­ ی شعر جم- اسفند97:

پیش ‌درآمد:

علی رضا پنجه‌ای ۲۷  اَمرداد ۱۳۴۰  از پدر و مادری رشتی_ در ساوه محل ماموریت اداری پدر _به‌دنیا آمد. او شاعر،روزنامه‌نگار، نظریه‌‌پرداز و منتقد ادبی ایرانی است.  شعرهای پنجه‌ای تاکنون به زبان‌های عربی، ترکی، آلمانی، سوئدی، ایتالیایی، فرانسه و روسی ترجمه شده‌است.  اشعار او  از نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۵۰ به‌طور جدی و از نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۶۰ به‌طورحرفه‌ای منتشر شد.

 از سال ۶۵ کار روزنامه‌نگاری را با سردبیری ویژه‌ی هنر و ادبیات  کادح  آغاز کرد  سپس  سردبیر  فصل‌نامه‌ی  فرهنگی، تاریخی گیلان زمین (سال‌های ۷۳ تا ۸۱)،  و نیز سردبیر  ویژه‌ی فرهنگ، هنر و ادبیات فارسی  مجله‌ی گیله‌وا شد ، سردبیری  روزنامه‌ی معین، از زمره فعالیت‌های پنجه‌ای در عرصه‌ی روزنامه‌نگاری محسوب می‌شود، هم چنین می‌توان در این راستا از دبیری سرویس ادبیات روزنامه‌ها و هفته نامه‌های: هاتف، گیلان امروز،  دبیری سرویس شعر و نقد شعر فصل‌نامه‌ی معماری آوای فن و ماه‌نامه‌ی ره آورد گیل گفت. شایان ذکر است علی‌رضا پنجه‌ای از سال ۹۴ تا کنون سردبیر دوهفته‌نامه‌ی دوات است که مدیرمسوول و صاحب امتیازش پسرش مزدک پنجه‌ای است.

او نیز همراه چند تن از نویسندگان و هنرمندان گیلانی از بنیان‌گذاران خانه‌ی فرهنگ گیلان محسوب می‌شود. پنجه‌ای هم‌چنین در دهه‌ی ۸۰ سال‌ها کارگاه شعر ۵ شنبه‌ها همیشه را در این خانه بنیان نهاد.

 و اما از کتاب‌های او می‌توان به شرح زیر اشاره داشت :

۱۳۵۷ - سوگ پائیزی

۱۳۶۶ - هم‌نفس سروهای جوان

۱۳۷۰- آن‌سوی مرز باد

۱۳۷۰ - برشی از ستاره‌ی هذیانی

۱۳۷۴ - گزینه شعر گیلان، شرح حال و شعرهای دههٔ شصت ۵۴ شاعر نوپرداز گیلانی

۱۳۸۳ - عشق اول چاپ اول ۱۳۸۳ سوم ۱۳۹۰

۱۳۸۷ - پیامبر کوچک

۱۳۸۷ - شب هیچ وقت نمی‌خوابد

۱۳۹۳ - کوچه چهرزاد

۱۳۹۳ - عشق همان اوی‌َم است

۱۳۹۶-برگزین ده کتاب «تورا به اندازه‌ی تو دوست دارم» .

از این شاعر دو کتاب با عناوین "از خویش می‌دوم" و "هندسه‌ی موج"  در سال آتی منتشر خواهد شد

 

- برای رسیدن به فرم متناسب با وضعیت مدرنیسم و پست‌مدرنیسم در جامعه‌ی ادبی ایران چه کارهایی شده و چه کارهایی نشده است؟ 

دنبال کلیشه؟ در دوران مدرن و پسامدرن؟ در حوزه‌ی شعر ما از مشروطه بر سنت شعری قدیم رفته رفته شوریدیم و سپس نیما آمد که آن کار کارستان  را  محقق کرد و شاملو هم شعر را  به ذات نثر نزدیک ساخت، اشتباه نشود منظور از  ذات نثر یعنی طوری که شعرت انگار بدون هیچ مهندسی هندسه‌دار جلوه کند. فروغ و نصرت توانستند به  این نزدیکی _شعر به طبیعت نثر _کمک کنند،  اما موج نو و شعر حجم  و شعر دیگر و شعر ناب و گونه‌های دیداری پیشنهادی خود من و  نوآوری‌های  زبانی ما در دهه‌ی هفتاد تا اکنون خب برخلاف توصیه‌ی نیما  اغلب شعر را از طبیعت نثر دور داشته، البته در این خصوص جا دارد  صاحب‌نظرانه در فرصت مغتنم به واکاوی آن در چندین و چند نشست بنشینیم. در واقع ذات مدرنیسم دنبال تجربه است نو از نو و البته فرم متناسب مورد نظر شما همان شعرها و گونه‌های تجربی‌ست که برخی به بدنه‌ی شعر ما کمک می‌رساند و برخی شرایط را برای آینده مهیا می‌کند. نباید فکر کنیم تجربه‌ها و پیشنهادهای شعری به‌طور مشخص در شکل خاصی میوه دهد این تفکر برخاسته از نگاه سنت زده است. در واقع مصداق مدرنیته: "موجیم که آسودگی ما عدم ماست" است. و نباید منتظر باشیم که گونه‌های پیشنهادی ما بی هیچ کم و کاست مورد پیروی نوآمدگان و شاعرلن کنجکاو قرار گیرند. نه فرم وضعیت مکرد نظر ما در پی بر بدنه‌ی شعر تاثیر می‌گذارد نه صرفن بیایند مانند ما شعر بگویند اساس این تفکر غلط است و برآمده از ذهن خام و ابتر

 

_لزوم گذار از مدرنیسم به پست مدرنیسم و مولفه‌های آن در شعر چیست

ما نیز مانند تمام جوامع دیگر که به‌واسطه‌ی تاریخ پر و پیمان علوم مختلف پر پیمان بودیم بر خلاف جوامع درجا زده در جهل،    ورودمان  به وضعیت مدرنیسم تابع مدرن شدن ساز و کارهای جامعه‌ی ما بوده است.  حال از تاسیس دارالفنون که از نخستین گام‌های زیربنایی اندر شدن ما به مدرنیته ست بگوییم  یا گسیل‌داشتن نخبگان توسط عباس‌میرزا به غرب برای تحصیل علوم مختلف مورد نیاز  ورود به عرصه‌ی علوم جدیده   یا مشروطه ورود به وضعیت مدنی  و  مطالبات سیاسی مدرنیت؛ه  می‌توان گفت که ما با  اراده‌ی مراکز قدرت به مدرنیته داخل شدیم. اگرچه نباید از خاطر برد که برای مدرن شدن ما نیازمند نهادینه مدرنیزاسیون در بخش فرهنگ  هستیم. اگرچه کلیت فرهنگ جامعه‌ی ما در مقوله‌ی فرهنگ هنوز بده‌کار دوره‌ی پیشامدرن است.  و هنوز با  مظاهر دنیای مدرن خوی نگرفته است

چرا که نمود  مدرنیته تقابل با جهل و  باورداشت‌های خرافی بوده، و اساسن در غرب هم جنبشی بر علیه کلیسا تلقی می‌شد. سخن از وضعیتی‌ست که از آن به عنوان عصر جدید  یا دوران مدرن یا "modernity " در غرب نام می‌برند،  که  حدفاصل قرن پانزده  تا بیستم را مشمول می‌شود،  این جامعیت بر  جنبش‌های متعدد فرهنگی و عقلانی دلالت می‌کند،  البته این را هم باید بگویم که هابر ماس معتقد است که  هنوزا مدرنیته پروژه‌ای ناتمام است و به مقصد نا رسیده!. بنابراین  اجتماع نوین (مدرنیته) از این پس هم در گذر تاریخ نقش‌آفرین باقی خواهد ماند. و اما در این  گذار جامعه‌ی ادبی ما هم همواره به‌دور از تقابل تاریخی  بین سنت و مدرنیسم نمانده است. متاسفانه یکی از آسیب‌شناسی‌های جدی از این منظر قابلیت بررسی می‌یابد که  مباحث مرتبط با مبانی نظری آمده‌اند جای اندیشیدن شاعر به  شعر و شعریت را گرفته‌اند، و چون شاعر در ذات خود محصول یک فرهنگ پارادوکسیکال است. در دعوت‌ها برای نقد و  بررسی شعر شاعران بجای بهره از منتقد می‌روند از مترجم بهره می‌برند. اسنوبیسم بیماری جماعت انتلکتویل ایرانی‌ست. خواندن مبانی نظری واجب است تا ذهن شاعر به مسایل نو هم معطوف شود اما شعر خواندن و تاثیر از هنرهای چندگانه هم مهم است  برای هوش حسیک و عاطفی و مهندسی شعری‌. و البته  : تحلیل مشخص از شرایط مشخص کلید هوش‌مندی هر کنش‌گری‌ست

_ به نظر می رسد جامعه‌ی ادبی به ادبیات دهه‌ی شصت و هفتاد و گاه به دهه‌ی چهل برگشته است،  به نسل رویایی و بیژن الهی و بهرام اردبیلی،  به نسل براهنی، اگر چنین است دلایلش چه می تواند باشد؟

 

یکی از دلایل تاخیر در بلوغ شاعران ما توجه به پروپاگاندا و مدهای ساختگی‌ستوقتی شاعر امروز به "شعر دیگر" باز می‌گردد خوب است اما برای مرور تاریخی وگرنه زبانیت شعر پسا نیم قرن به تجربه‌هایی دیگرتر و بلوغ دیگر رسیده است ، باید بداند  بیش از نیم قرن از روزآمدی آن گونه شعر گذشته و نباید در کار متاخر چندان درنگ کرد که از خلاقیت و تجربه‌ی نو _که از شاخصه‌‌های مدرنیته است_ و از  شناخت حرکت و روند شعری باز نماند. تاریخ  برای درس گرفتن خوب است اما تکرار نعل به نعل و همذات‌پنداری با گذشته  در اکنون !؟ خب،  محلی از اعراب نمی‌تواند داشته باشد. نوآمدگان و علاقمندان به شعر بهتر است  بی که تحت تاثیر پروپاگاندا باشند بروند پی شعرِ شاعران. مد شده که آقایان و خانم‌ها می‌روند پی خارجی‌ها، جنس خارجی از ایرانی بهتر است لابد، پایتخت نشین از شهرستانی بودن بهتره !؟ و الخ. این‌ها بیماری‌ست و عوارضش افتاده به‌جان تفکر  و ادبیات ما. کیلویی نگاه کردن به ادبیات راه به جایی نخواهد برد. برخی هم دکه‌ی ادبیات را با دکان دو نبشه اشتباه گرفته‌اند،  به‌جای شعر برخی می‌چسبند به هر چه حاشیه از عسس بیا منو بگیر تا هر جنگولک بازی تا دیده شوند. ادبیات درختش گاه پسا مرگ آدم میوه می‌دهد دوستانی که نمی‌دانستند تا دیر نشده و مانند ما سن‌شان نزدیک شصت نشده تا وقت هست اگر عجله دارند برای جبران مافات راه دیگر روند. برخی ادبیات را با بنگاه داری اشتباه گرفته‌اند خب بروید یک مغازه با شش تا صندلی دست دو و یک عسلی و یک چای ساز و چند تا استکان نعلبکی و میزی اختیار کنند و بنویسند مشاور املاک گل و بلبل و بالاسرشان هم بنویسند تردد بی‌جا مانع کسب است  چرا که الحق استعداد مخ‌زنی‌ برخی بی‌نظیر است. خب این استعداد را آن‌جا بیازمایند که عنقریب طی دو سه سال یقینن به کیف و حال اساسی مالی خواهند رسید. چون در ادبیات صداقت ملاک است آدم بودن و آدمی را رعایت کردن. وقت داوری هم انتخاب چند نورچشمی که استعدادشان از سایرین بیش‌تر نیست هم پس از گذشت برهه‌ای رو می‌شود. هم  آن که بی‌جا انتخاب شده چون شرایط احراز نداشته و یارای خلاقیت  طرفه ندارد دچار افسردگی می‌شود ، هم داور قاضی فاسد خوانده می‌شود و هم نفرین حافظ و بیدل و مولانا و نیما را برای خود می‌گذارد بر جای.  پس این‌جا جز مرارت و عرق‌ریزان روح چیزی گیرت نمی‌آید عزیز جان. برو تا دیر نشده سی کار خودت.

- شاپور جورکش در کتاب "بوطیقای شعر نو"اش به نقل از نیما می‌گوید: "شعر حتی اگر در بحور سنتی هم سروده شود می‌تواند شعر نو محسوب شود به شرط آنکه آن «میدان دید تازه» در آن رعایت شده باشد". این میدان دید تازه به زعم شما چه مشخصاتی می تواند داشته باشد؟ 

ببینید اگر انقلاب نیما انقلابی‌ست متعلق به مدرنیته، بنابراین نگاه جزء نگر و از آسمان به زمین آمدن  از نشانگان  و شاخصه‌‌هایش است خاصه در تقابل با سنت‌؛ اگرچه نیما با احتیاط از این مرحله‌ی گذار شعر ما را گذر داد اما هم‌گرایان به انقلاب مدرن او،  نقش آتی و تکمیلی‌اش را تجربه‌گرایانه و برخی پیشروانه ایفا کردند. نیما اگر چه از بلوغی اسطوره‌ای برخوردار بود و ما نباید اورا مقدس بیانگاریم چرا که جزیی از اجزای مدرنیته هستیم بنابراین او هم چه بسا ممکن بود در برخی از ریزبرآوردهای آرایش دچار سهو شده باشد با این همه گمانم  نظرش بیشتر به چهارپاره بوده  به شعرهایی مانند افسانه،  و یا به زبانیت شعر و تازگی در آن   همان که حافظ گفته... "از هر زبان که می‌‌شنوم نامکرر است".  باید تصریح کنم شعر نو بیش‌ترین خدمت را به وضعیت‌های جدید قالب‌های قدمایی و ژانر ترانه کرده است. اشعار نو قدمایی و 

ترانه‌ها به‌ویژه از  اشعار  نو و پیشرو پارسی بهره جسته‌اند، سیمین‌بهبهانی بدون اتمسفری که زحمتش را نیما کشید نمی‌توانست دست به‌نوآوری زند. در واقع غزل موسوم به  پست مدرن و آفرینه‌هایی از این‌دست  آبشخورشان تلاش‌هایی‌ست که شاعران شعر نو و خاصه بخش پیشرو آن هزینه‌اش را پرداخت کرده‌اند. گاه کار به مشابه‌سازی و انواع سرقت و شبه سرقت هم رسیده است. که البته عدم توسعه‌ی  فرهنگ پاسخ‌گویی و نبود حساسیت‌های مربوط به حق کپی رایت و مولفان و مصنفان بر لهیب  این آشفته‌بازار دمیده است.

- تقریباً غالب محافل ادبی اذعان دارند که ادبیات امروز ما از فقدان منتقدان کاربلد، رنج می برد، اگر شما هم چنین فکر می‌کنید لطفاً در خصوص جایگاه و نقش منتقد در جهت‌دهی به ذائقه‌ی مخاطب و تاثیر و تاثرش بر تولیدات هنری (خاصه شعر) و وضعیتش در ادبیات امروز، خلاصه‌ای ارائه دهید

منتقد کار بلد داریم اما چون فرهنگ نقد به‌خوبی نزد ما نهادینه نشده، منتقد در نقش دشمن ظاهر شده یا دیده می‌شود و مشفق بودن منتقد یا محال می‌نماید یا خروجی مخیری در پی نخواهد داشت. شعر، نقد ادبیات نو و پیشرو چه سهمی از رسانه‌‌ای که ملی خطابش می‌کنند گرفته؟ صدا و سیما شده محل نان قرض دادن عده‌ای به عده‌ای دیگر برنامه‌ای به برنامه‌ی دیگر مدام  روی سفره‌ای که چهل سال است پهن شده برای‌شان دارند به هم نان قرض می‌دهند و دنبال جریان سازها و نخبگان کمتر می‌روند. در کل زندگی ما سهم‌مان از صدا و سیما نه برای تلاش‌های خودمان که نیما بود در شبکه‌ی سه برنامه‌ی هزار و یک‌شب که شب نیما رفتیم رو خط زنده، شبکه‌ی باران هم که در تیول متصرفانش است.

- شعر فراتر از اینکه ابزاری برای بیان شور و عشق و نفرت، حماسه و عقل و هیجان یک جامعه باشد چقدر می‌تواند آینه‌ای باشد برای بازتاب روح تاریخی یک ملت؟ 

 توفیر مدرنیته با جامعه‌ی سنتی در ان است که مدرنیسم عقلانی و علمی به مناسبات اجتماعی می‌نگرد معتقد به پلورالیسم است به مناسبات زندگی مدنی و مدنیت نظر دارد و معتقد به دموکراسی‌ و برابری و عدالت است خب طبیعی‌ست که شعر در چنین جامعه‌ای آزادانه تر و طبیعی‌تر رشد خواهد کرد، البته شعر در هر زمانی راه خودش را می‌یابد و چون سخن دیگری ست که باید در دل بگیرد و عقل را بپروراند آنقدر بسیط المنظر هست که تحت سخت‌ترین شرایط بتواند طریقه‌ی گفتن بیابد، اساسن بزرگی ادبیات ما یکی همین قدرتی ست که شاعرانش با بهره از صنایع و آرایه‌ها توانسته‌اند شعری بگویند که جای سایر هنرهای متداول امروز را بگیرد. یکی از آرایی که اخیرن مطرح کرده‌ام  این است که ما باید بنشینیم ببینیم شعر امروز ما به چه آرایه‌هایی نیازمند است. چون شعر از وزن فاصله گرفته و برای در امان ماندن از شعر پریشی از سویی و ساده‌لوحانه نویسی مستلزم چالش جدی‌ست . اکنون یک از  زمان  گوتنبرگ و ماشین چاپش دیر زمانی‌ست گذشته دیگر وزن و قافیه و  ردیف و جناس و مراعات نظیر و از این دست باید دید تا چه اندازه نیاز شعر امروز ماست چون همه‌ی این وجوه مربوط به دوره‌ی پیشا گوتنبرگ و چاپ بوده زمانی که نظم  در شعر و آرایه‌هایش موجب در حافظه ماندگی می شد به نوعی سینه به سینه  سبب ذخیره در حافظه و  انتشار شعر می شدند اما پسا گوتنبرگ ما بهز نیازمند همان آرایه‌ها هستیم یا برای شعر امروز باید وظایف روزآمدتری اختیار کنیم. این ضروریات مهمی ست که در بخش آموزشی و  دانشگاهی  و البته حرفه‌ای شایسته است به آن بپردازند. شاعران وظایف‌شان مختص به بیان قشنگ‌شناسانه است و بس. یعنی هیچ سدی نیست و هیچ باید و نبایدی شعر آزاد آزاد است به هر چیزی می تواند بپردازد اما موظف نیست مانند گذشته که زبان و سلاح مردم باشد. چون شعر یک رسانه است دیگر در مقابل رسانه های دیگر. سینما، تلویزیون ّ مطبوعات، فضاهای مجازی جهان دیگر شاعر دیگرتر می‌طلبد.

_اگر قائل به این باشیم که شعر شایسته است که بازتاب فرهنگ و زبان جامعه‌خودش باشد، در چند دهه‌ی اخیر آیا دغدغه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و معیشتی جامعه ایران و روحِ معترض مدنی، بازتابی در شعر امروز داشته و اگر نداشته چه مراتب و مواردی در نهادهای فرهنگی یا در مجامع ادبی (اعم از خصوصی و دولتی) کار خود را به درستی انجام نداده‌اند؟

ادبیات بر بستر رسانه و خاصه مطبوعات می چرخد، ما هر وقت نشریات درست و حسابی داشته‌ایم با سردبیر و دبیران سرآمد شعر ک داستان و نقدمان رشد کرد. دولت اصلاحات با فله‌ای امتیاز دادن به ادبیات خدمت نکرد بلکه خیانت کرد چرا که اغلب صاحب امتیازها سراغ کادرهای حرفه‌ای نرفتند بلکه هر تازه‌کاری را به سردبیر گماردند و مبتلا به آن دبیری بخش‌های تخصصی نیز به نوآمدگان کم‌تجربه واگذار شد . خب نتیجه‌اش این شد. زمانی شاملو و نصرت رحمانی و آتشی و  باباچاهی مسوول صفحه‌ی شعر بودند و کارشناسانه شعر چاپ می‌کردند، در دهه‌ی هفتاد هر نوآمده‌ای آمد شد دبیر شعر الان هم متاسفانه دبیران شعر خودشان آدم‌های گنده‌ای نیستند خب چه انتظار دارید. انتشاراتی‌ها هم عوض بهره از کارشناسان کار بلد رفته‌اند سراغ برخی که انگار آمده‌اند ریشه‌ی ادبیات را بزنند. مافیا پدر مملکت را در آورده خودی و غیر خودی کردن، من فقط با قشنگ‌شناسی رفیقم با استتیک . دشمنم هم اثر خلق کند خودم می‌روم ازش اجازه می‌گیرم تا باز‌نشرش دهم. نشریه باید دارای کارشناس باشد نه دلال ادبی و کارراه انداز، فساد در لایه‌های مختلف راه یافته چرا که اگر یک حلقه از یک سامانه و سیستم رعایت نشود بقیه هم خوب عمل نمی‌کنند. نشریه‌ی کار درست و جریان‌ساز  کارشناس کاردرست و کارشناس کار درست شاعر کاردرست معرفی می‌کند آن‌گاه مخاطب کار درست هم پدید خواهد آمد. ما شاعر زیاد داریم اما شاعر_ معلم کم داریم. با نا سپاسی و توطئه چوب لای چرخ آدم می‌گذارند. فضاهای مسموم  و شایعه پراکنی می‌کنند. عده‌ای بیمارند. خب نتیجه همین می‌شود . حال کجای ما خوب است که حال ادبیات و شعر خوب باشد. ما شدیدن نیازمند بازنگری در گذشته و دیگر‌ساختیم. کلمه‌پریشی جای شعر ر

ا گرفته، مافیا چتر سنگینی بر  ادبیات ما  افکنده. موزع کتاب برای ناشر و ناشر برای شاعر خط و مشی تعیین می‌کند. نتیجه یا با دل‌نوشته در بخش ساده‌فهمی مواجه‌ایم یا با روان‌پریشی جای شعر. شعر سازه است و معمار و مهندس می‌خواهد آن هم شاعر است. شعر طرح می‌خواهد و  نقشه و مصالح مطلوب. اگر همه‌چیز مهیا نبتشد این سازه کج نازیبا و غیر قابل سکونت می‌شود. نه دل‌نوشته نه کلمه‌پریشی و  شعرپرانی شعر نمی‌شوند. سوررآلیسم هم به معنی اثر اسکیزوفرنیک نیست. در آن هم باید این فرا واقعیت مصالح مطلوب خود داشته باشد.

_ شعر امروز ما آیا می‌تواند در مقایسه با دوره‌های مختلف تاریخی و شعرهای آن دوره‌ها، در انعکاس روح ایرانی ما، زمانه‌ای که از سر می‌گذرانیم و آرمان‌ها و رؤیاهای جامعه، نمره قبولی بگیرد؟ 

 

چرا که نه، صبر داشته باشید!عرق تند مانند باران تند زود بند می‌آید؛ ادبیات موجودیتی زنده و پویا دارد، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز نه.  جامعه‌ی ما شدیدن به ساختار نیازمند است ما جامعه‌ای پا در هوا داریم. باید آسیب‌شناسی مشفقانه کنیم. منتقد نق‌زن نباشیم، بیاییم جلو و کم کم راه را بر بی‌راه بنمایانیم . برای بیان و اثبات هر مهمی باید از راهش ورود کرد و البته واقع بین بود. پژوهشگران ما بهتر است صبورانه و به‌دور از هر گونه هیجان و احساسات و تمایلات شخصی به بررسی ادبیات بنشینند و از تدوین کتاب‌های پژوهشی و سفارشی دور بمانند، متاسفانه شعر و نقد و پژوهش ما معطوف به حلقه‌های کوچک پیرامونی خودمان شده به‌جای برخورداری از واقعیت علمی. سفارشی نوشتن و پژوهش را قربانی سلیقه و افق دید را محدود به حلقه‌ی محبان و سودآوران به خود کردن! این آسیب جدی بخش  پژوهشگری ادبی ماست.  این‌که آنتولوژی به سفارش چند شاعر عقب مانده از کورس شعر می‌نویسند.  خب نوعی جغلگی در چنین وانفسایی افتاده‌ به جان شعر و تاریخ‌سازی برای شاعرانی که پسا ۷۰ سال  در جا زده‌اند و با عوامفریبی خود را سرپا نگه داشته‌اند و هنوز وامدار شاملو و لورکا و حکمت هستند. پروژه‌ی  بدلکاران جای ستارگان  دیری‌ست که  کلید خورده است.

-   جایزه شعر جم و سطح آثار رسیده از منظر شما چگونه است، ارزیابی تان را بفرمایید؟

شعر جم هم از شعر ایران و این وجوه آسیب‌شناسانه به‌دور نمانده است. ما این‌روزها کلی شعر خوانده‌ایم ادبیات ایران هم سال‌هاست با شعر مواجه است اما ما نیازمند اثر هستیم. ما بسیار کم اثر می‌خوانیم:  از گذشته اثرهایی که مانده‌اند در  عصر حاضر باید از   افسانه،  خانه‌ام ابری‌ست،  اسب سپید وحشی،  یعنی همه‌ی لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد، یعنی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، یعنی انهدام، بوتیمار، آینه‌ی ۵۷نصرت، کتیبه و زمستان اخوان، آواز قو نادرپور، حجم سبز سهراب سپهری، ناآباد به زعم من همان سرزمین بی آب و علف یا سرزمین بی‌حاصل الیوت و... بگویم. ما متن‌هایی به‌عنوان شعر می‌خوانیم اما اثر نه!

 

‘علی رضا پنجه ای:چهارمین شماره فصل‌نامه ادبی درگاه / بهار۹۲ منتشر شد

چهارمین شماره فصل‌نامه ادبی درگاه / بهار۹۲
چهارمین شماره فصل‌نامه ادبی درگاه / بهار۹۲ با آفرینه هایی از معاصران و پرونده ی: سیدمرتضی جزایری داستان نویس لُرستانی دی منتشر ‌شد.
یادداشت‌ها:
باری دیگر ، بهاری دیگر استاد میرجلال‌الدین کزازی
یه وقتی من چند تا قصه از جنگ نوشتم داوود غفارزادگان
شعر فراگاه (محمدعلی قاسمی)
روایتی ساده از یک ملاقات ارسطو سلیمانی
شعر:
محمد شمس‌لنگرودی، علی رضا پنجه‌ای، شاهپور جورکش، یزدان سلحشور، سهیل محمودی، سارا محمدی اردهالی، بیژن رنجبر، میرسلیم خدایگان، مهدی وزیربانی، عبدالرضا شهبازی، سعید ابرازی، بهاره رضایی، محمد حیدری‌چگنی، سپیده رئوفی‌نیا، پژمان الماسی‌نیا، بهمن زدوار، حمیررضا اکبری، دانیال رحمانیان، فرهاد کریمی و مهوش سلیمان‌پور.

ترجمه:
دنیا مخائیل(ترجمه بهروز سپید نامه)
داستان:
بام‌های کوتاه ( محمد اسدیان)
آخرین ماموریت (سارا مهرآرا)
گفت‌و‌گو با پل استر
پا به زمستان عمرت گذاشته‌ای!
پرونده‌ی سید‌مرتضی جزایری با آثاری از:
محمد‌حسین آزادبخت، نادر آزادبخت، بهرام بیضایی، کرم‌رضا تاج مهر، محمد حنیف، عبدالعلی دست غیب، هوشنگ رئوف، مسعود رایگان، بهرام سلاحورزی، فتح‌الله شفیع‌زاده، رضا صارمی، علیمردان عسکری‌عالم، محمدکاظم علی‌پور، اسحاق عیدی، ناصر غلامرضایی، عبدالرضا فریدزاده، سیدفرید قاسمی، سیدسیامک موسوی و ساسان والی زاده.


گزارش:
پنجمین دوره انتخاب کتاب سال لرستان

تازه‌های نشر: با معرفی کتاب‌های:
مجموعه شعر «روادید رویا و روسری بنفش»، مجموعه شعرهای« کلاغ مرگی و حرفی بزرگ تر از دهان پنجره»، مجموعه نمایشنامه «سحرگاه با شیطان»، مجموعه شعر«به خاطر دنیای جدید» و مجموعه داستان« سمفونی قورباغه‌ها»
صاحب امتیاز و مدیر مسوول : عبدالرضا شهبازی
برای دست اندرکاران نشریه روزآمدی هر چه بیش تر آرزو داریم.

علی رضا پنجه‌ای در گفت‌و‌گو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)

علیرضا پنجه‌ای

داخلی خبر ادبيات

انتقادات یک شاعر از ناشران حوزه شعر

  علیرضا پنجه‌ای ۴ کتاب جدیدش را چاپ نکرده است

26تير 1391 ساعت 9:55
علیرضا پنجه‌ای چهار دفتر شعر جدید از سروده‌هایش را آماده انتشار دارد، اما هنوز هیچ‌یک را برای چاپ به ناشری نسپرده است. وی تعداد کم ناشران تخصصی حوزه شعر و توزیع نامناسب کتاب را به عنوان دلیل چاپ نشدن آثار جدیدش مطرح کرد.-

پنجه‌ای در گفت‌و‌گو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) توضیح داد: برای چاپ مجموعه شعرهایم با یکی از ناشران صحبت کرده‌ام و یک سال و نیم آینده را برای تحویل کتاب معین کرد. باتوجه به تعداد محدود ناشران حوزه شعر و مشکلات این حوزه، ما شاعران باید در انتخاب ناشر وسواس بیشتری داشته باشیم.

وی از آماده انتشار بودن چهار دفتر شعرش خبر داد و گفت: متاسفانه هنوز ناشر مناسبی برای چاپ کتاب‌های آماده انتشارم پیدا نکرده‌ام. تخصصی بودن ناشر یک بحث است و این‌که ناشر بتواند کتاب‌ها را به خوبی توزیع کند، بحث دیگری است.

این شاعر افزود: بحث توزیع مناسب کتاب و رساندن تمامی آثار به دست مخاطبان یکی از ضرورت‌های بازار کتاب است. این مساله سبب شده است با وسواس و دقت بیشتری به دنبال ناشر برای آثارم باشم.

وی در ادامه اشاره‌ای به عنوان چهار مجموعه آماده انتشارش داشت و اظهار کرد: «شبانه‌های سنگ صبور»، «عشق همان اویم است»، «کوچه چهرزاد» و «دونده از خود» عنوان دفترهای آماده انتشار من هستند. شعرهای این مجموعه‌ها همگی پس از دو دفتر «پیامبر کوچک» و «شب هیچ‌وقت نمی‌خوابد» یعنی از سال 1387 به بعد سروده شده‌اند.

پنجه‌ای توضیح داد: دفتر «شبانه‌های سنگ صبور» دربرگیرنده شعرهای عاطفی و اجتماعی است و سروده‌های نسبتا بلند به حساب می‌آیند. «عشق همان اویم است» کوتاه  سروده‌های متنوع عاطفی، اجتماعی و فلسفی‌ام را شامل می‌شود و «چامک برای پیامک» یکی از دفترهای این مجموعه است. شعرهای این دفتر سروده‌های کوتاهی هستند که قابلیت پیامک شدن را دارند.

وی ادامه داد: عنوان دفتر «کوچه چهرزاد» نیز برگرفته از نام کوچه‌ای است که نخستین کتاب و شخصیت اجتماعی من در آن شکل گرفته است. در همین کوچه ازدواج کرده‌ام و نخستین فرزندم در همین کوچه متولد شد. برهمین اساس بیشتر شعرهای این دفتر بیانگر حس نوستالژیک من‌اند.

این شاعر درباره مجموعه دیگرش افزود:  شعرهای دفتر «دونده از خود» به نوعی بیشتر زبان محور و دیداری و نگاره‌ای هستند.

وی اظهار کرد: از یک سو مضامین فلسفی، اجتماعی و عاطفی را در شعرهای این مجموعه به‌کار گرفته‌ام و از سوی دیگر با استفاده از بدعت و نوآوری در فرم و محتوای این سروده‌ها، کارکرده‌های زبانی و دیداری را در سرایش آن‌ها به‌کار گرفته‌ام. برهمین اساس لازم نيست که این شعرها تنها به شیوه سطرخوانی، خوانده شوند؛ چراکه می‌توان مدورخوانی یا وسط‌ خوانی را نیز در آن‌ها به‌کار گرفت.

پنجه‌ای در پایان از آماده‌سازی یکی از مجموعه‌های شعرش برای چاپ چهارم خبر داد و گفت: دفتر «عشق اول» که چاپ نخست آن در سال 1383 راهی بازار کتاب شد و به ترتیب در سال 1385 و 1390 به چاپ دوم و سوم رسید، اکنون در بازار کتاب موجود نیست. برهمین اساس سرگرم آماده‌سازی این اثر برای تجدیدچاپ هستم و به زودی چاپ چهارم این مجموعه راهی بازار کتاب می‌شود. 

علیرضا پنجه‌ای متولد 27 مرداد سال 1340 شاعر و روزنامه‌نگار است. 

دفترهای شعر او عنوان‌های «سوگ پاییزی»(1357)، «هم نفس سروهای جوان»(1366)، «آن سوی مرز باد»(1370)، «برشی از ستاره هذیانی»(1370)، «عشق اول»(1383)، «پیامبر کوچک»(1387) و «شب هیچ‌وقت نمی‌خوابد»(1387) را شامل می‌شود.

کد مطلب : 143184